پرویز محمدی: من اهل بانه هستم، شهری مرزی که همیشه با مشکلات اقتصادی، بیکاری و کمبود امکانات مواجه بوده است
پدیده پیوستن جوانان به گروههای تروریستی و شبهنظامی، به ویژه در مناطق مرزی و محروم ایران، به یکی از چالشهای پیچیده و چندوجهی در عرصه اجتماعی و امنیتی تبدیل شده است. این پدیده نهتنها به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک بلکه به عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز بستگی دارد. جوانان بهعنوان قشر آسیبپذیر جامعه، به دلیل شرایط زندگی دشوار و فقدان فرصتهای شغلی و تحصیلی، بیشتر از سایر گروهها در معرض جذب توسط این گروهها قرار دارند. تحقیقات نشان میدهند که فقر اقتصادی، بیکاری و عدم دسترسی به آموزشهای باکیفیت، احساس ناامیدی و سرخوردگی را در جوانان ایجاد میکند. این احساسات میتواند آنها را به سمت گروههای تروریستی سوق دهد که وعدههای جذابی از جمله تغییر وضعیت زندگی و دستیابی به هویت ملی را ارائه میدهند. علاوه بر این، استفاده از رسانههای اجتماعی و تبلیغات هدفمند، نقش مهمی در شکلگیری تصورات و آرزوهای جوانان ایفا میکند. این ابزارها به راحتی میتوانند تصاویری دروغین از زندگی بهتر و موفقیت را به نمایش بگذارند و جوانان را به پیوستن به این گروهها ترغیب کنند.
در این راستا، داستان پرویز محمدی، جوان ۱۸ سالهای از بانه، نمونهای بارز از تأثیرات این عوامل بر تصمیمگیری جوانان است. او پس از آشنایی با گروه تروریستی «پاک» از طریق شبکههای اجتماعی و در پی مشکلات شخصی و اقتصادی، به همراه چند نفر دیگر به صورت غیرقانونی از مرز سردشت وارد اقلیم کردستان عراق میشود. پرویز در مدت چهار سال حضورش در این گروه، با چالشها و سختیهای بسیاری مواجه شده است. روایت او نه تنها تجربه شخصیاش را بیان میکند، بلکه بهطور همزمان ابعاد اجتماعی و فرهنگی این پدیده را نیز روشن میسازد.
پرویز محمدی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ و پس از چهار سال عضویت در پاک، با مراجعه به کنسولگری ایران، خود را تسلیم کرد و وارد ایران شد. وی در این مصاحبه اذعان کرده که در پی مشکلات شخصی و سن و تجربه کم، پس از آشنایی با گروه تروریستی پاک، پس از ترک منزل و متواری شدن از کشور به همراه ۳ نفر دیگر که هیچ شناختی از آنان نداشته و فقط حین خروج با آنان آشنا میشود و به صورت غیر قانونی از مرز سردشت وارد اقلیم کردستان عراق شده و تمام مدت ۴ سال را در مقر پردی (مقر گروه مسلح پاک) حضور داشته است.
وی تصریح کرد ابتدا ۶ ماه در دوره آموزشی بوده و پس از سازماندهی در تیپهای گروه تروریستی پاک؛ یک نوبت قصد فرار میکند که پس از دستگیری مجدداً ۴ ماه تجدید دوره آموزشی را سپری میکند. پرویز محمدی در ادامه حضور خود در گروه ۳ مرتبه خواستار جدایی بوده که به بهانههای مختلف با درخواست وی مخالفت میشود. در نهایت پس از اصرارهای متعدد و اتمام دوره ۳ ساله حضور اجباری برای هر فرد با خروج وی موافقت میشود. آقای محمدی، آموزشهای سیاسی از قبیل تاریخ کردستان، زبان کردی و آموزشهای نظامی نظیر آموزش سلاحهایی چون بیکیسی، آرپی جی، ژ ۳ و… را فراگرفته است.
سؤال: چه عواملی باعث شد تصمیم بگیرید به گروه پاک بپیوندید؟ آیا از ماهیت این مدل گروههای مسلحانه اطلاع داشتید؟ اصلاً چقدر با جنگ و سلاح آشنا بودید؟
پرویز محمدی: من اهل بانه هستم، شهری مرزی که همیشه با مشکلات اقتصادی، بیکاری و کمبود امکانات مواجه بوده است. در چنین شرایطی بزرگ شدم و تحصیلاتم را تا سوم دبیرستان ادامه دادم، اما نتوانستم دیپلم بگیرم. بعد از آن، به دلیل نداشتن کارت پایان خدمت، دیگر نتوانستم ادامه تحصیل دهم و همه راهها برایم بسته شد. چند سال پیش، وقتی حدود ۱۸ سال داشتم، از طریق اینستاگرام با تبلیغات گروه پاک آشنا شدم. مطالبی که منتشر میکردند خیلی حسابشده و جذاب بود: تصاویر افرادی با لباسهای نظامی، شعارهای ملیگرایانه، وعده رفتن به اروپا و صحبت از تغییر زندگی و رفاه و آزادی! در آن مقطع، این محتواها تأثیر زیادی بر من گذاشت و احساس میکردم که شاید این تنها راه نجات من باشد. با سه نفر دیگر که هنگام خروج از کشور با آنها آشنا شدم، بهصورت غیرقانونی از مرز سردشت وارد اقلیم کردستان عراق شدیم. هیچکدام از ما شناخت دقیقی از این گروه نداشتیم، فقط امیدوار بودیم که آینده بهتری در انتظارمان است.
سؤال: آیا هنگام پیوستن به گروه از شرایط و تعهدات آگاهی داشتید؟
پرویز محمدی: نه، اصلاً. من هیچ درکی از واقعیتی که انتظارم را میکشید نداشتم. بعد از ورود به اردوگاه پردی، بلافاصله وارد یک دوره آموزشی ششماهه شدم که هم از نظر جسمی و هم روانی بسیار سنگین بود. آموزشها شامل کار با سلاحهایی مثل بیکیسی، ژ-۳، آرپیجی و نارنجک بود. علاوه بر این، کلاسهای آموزشی سیاسی نیز داشتیم که درباره تاریخ کردستان، زبان کردی، مانفیست گروه و مسائل ایدئولوژیک صحبت میشد. بعد از این دوره، به تیپ یک منتقل شدم، اما چند ماه بعد دوباره به بهانه سازماندهی مجدد مجبور شدم چهار ماه دیگر دوره ببینم. هیچگاه حس نمیکردم که در موقعیتی اختیاری هستم؛ همهچیز به نوعی اجبار بود. از صبح زود ذهن و جسم ما در اختیار گروه پاک بود. آموزشهای مداوم، بدون تفریح و چشمانداز زندگی در اروپا، ما را ناامید کرده بود. سه بار بهصورت رسمی درخواست جدایی دادم، اما هر بار به دلایل مختلف رد شد.
سؤال: زندگی در اردوگاهها چطور بود؟ آیا از نظر بهداشتی و روحی شرایط قابل تحملی داشتید؟
پرویز محمدی: نه، واقعاً شرایط خیلی بدی بود. نه تنها از نظر روانی بلکه از نظر بهداشتی نیز وضعیت فاجعهبار بود. به خاطر کمبود امکانات و رعایت نشدن ابتداییترین اصول بهداشتی، دچار بیماریهای پوستی شدم. درمان خاصی هم برای این مشکلات وجود نداشت و اغلب افراد فقط با مسکن یا داروهای تاریخ گذشته درمان میشدند. امکانات رفاهی بسیار ناچیز بود و همان هم به صورت عادلانه تقسیم نمیشد. فرماندهان معمولاً برخورد تندی با اعضا داشتند و کوچکترین نافرمانی یا حتی ابراز نارضایتی میتوانست منجر به تنبیه و بازداشت شود. آزادی عملی نداشتیم و همه حرکات تحت نظارت شدید بود. زندگی بیشتر شبیه یک بازداشتگاه نظامی بود تا اردوگاهی برای آزادی. من اعتقاد دارم پادگانهای نظامی، شرایط بهتری از مقرهای پاک داشتند! مقرهای پاک روح، جسم، امید و ذهن ما را نابود کردند. از بازداشتگاه هم بدتر بودند.
سؤال: چطور بالاخره موفق به خروج از گروه شدید؟
پرویز محمدی: بعد از چهار سال، وقتی دورهای که به اجبار باید در گروه میماندیم تمام شد، برای بار چهارم درخواست خروج دادم و اینبار بالاخره قبول کردند. مشخص بود که این تصمیم فقط به خاطر پافشاری زیاد من بود. میدانستند اگر موافقت نکنند، دیگر در گروه نخواهم ماند و فرار خواهم کرد. بعد از خروج، بلافاصله خودم را به کنسولگری ایران در سلیمانیه معرفی کردم. این اتفاق در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ افتاد.
سؤال: برخورد مسئولان ایرانی بعد از بازگشت چطور بود؟
پرویز محمدی: خوشبختانه برخورد خوبی با من داشتند. پس از بررسی سوابق و انجام چند جلسه گفتگو، شرایط بازگشتم به کشور فراهم شد. چون برای آنها مسجل شد که من دست به سلاح نبردم و صرفا فریب خوردم. الان در ایران زندگی میکنم و در تلاش هستم تا زندگیام را از نو بسازم. هرچند هنوز اجازه ادامه تحصیل و کارت پایان خدمت ندارم، ولی امیدوارم بتوانم با کار و تلاش مسیر جدیدی برای خودم باز کنم.
سؤال: اگر به گذشته برگردید، باز هم چنین تصمیمی میگرفتید؟
پرویز محمدی: قطعاً نه. آن تصمیم یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیام بود. با وعدههایی که هیچوقت عملی نشدند، از کشور و خانوادهام دور شدم و بهجای آن سالهایی از عمرم را در سختترین شرایط گذراندم. الان فقط امیدوارم تجربه من باعث شود جوانهای دیگر فریب این نوع تبلیغات را نخورند.