شیما کویک: در طول مدت حضورم در پژاک چندین بار احساس کردم که باید از اینجا فرار کنم. شرایط زندگی بسیار سخت بود و فشارهای روانی زیادی را تحمل میکردم
در بررسی آسیبهای اجتماعی و روانی که جوانان در جوامع بحرانزده با آن مواجه هستند، توجه به عوامل زمینهساز و ساختاری که منجر به انحرافات اجتماعی میشود، ضروری است. یکی از این عوامل، مشکلات خانوادگی و اقتصادی است که میتواند تأثیرات عمیقی بر روند رشد و توسعه شخصیت فردی و اجتماعی جوانان داشته باشد. در این راستا، داستان زندگی شیما کویک (نام سازمانی: دیلان ژاوهرو) جوانی که به دلیل اختلافات خانوادگی و شرایط نامساعد اقتصادی از تحصیل بازمانده و به گروه تروریستی پژاک ملحق شده است، نمونهای عینی از این پدیدهها را به تصویر میکشد.
تحقیقات نشان میدهد که محیط خانواده یکی از مهمترین عوامل شکلدهنده شخصیت و رفتار فردی است. در شرایطی که خانوادهها با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند، کودکان و نوجوانان به شدت تحت تأثیر قرار میگیرند. دیلان با تجربهای از تنهایی و عدم حمایت در دوران کودکی، به دنبال راهی برای فرار از مشکلات خود بوده و در نهایت به سمت گروههای مسلح کشیده شده است. این امر نه تنها نشاندهنده ناتوانی سیستمهای حمایتی در پاسخ به نیازهای اساسی جوانان است، بلکه بیانگر چالشهای هویتی و اجتماعی است که بسیاری از جوانان در جوامع آسیبدیده با آن مواجهاند.
بهطور کلی، بررسی زندگی دیلان ژاوهرو میتواند به ما کمک کند تا درک بهتری از علل و پیامدهای پیوستن جوانان به گروههای مسلح و چگونگی تأثیر شرایط خانوادگی بر انتخابهای آنان پیدا کنیم. این مطالعه همچنین اهمیت ایجاد راهکارهای مؤثر برای حمایت از جوانان در معرض خطر را برجسته میکند تا از انحرافات اجتماعی جلوگیری شود و آیندهای روشنتر برای آنان رقم بخورد.
شیما کویک- متولد ۱۳۷۸ تا مقطع ششم ابتدایی تحصیلات دارد که به علت اختلافات خانوادگی و مشکلات تحصیلی در تاریخ ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ از منزل خارج و به پژاک ملحق شده است. او پس از پایان دوره آموزشی مدتی در مقر پنجوین حضور داشته و مدت کوتاهی نیز در قندیل بوده و سپس تا پایان حضورش در فرقه مسلح پژاک به منطقه بادینان اعزام شده بود. خانم کویک در مدت حضور در پژاک یکبار اقدام به فرار نمود که توسط اعضای گروه دستگیر و سه ماه زندانی شد. او در شهریور سال ۱۴۰۰ مجددا اقدام به فرار از گروه و تسلیم نمودن خود به نیروهای ترکیه کرد که در نهایت از طریق آنها و از مرز خوی استان آذربایجان غربی به نیروهای مرزبانی ایران تحویل داده شد و در حال حاضر متاهل و دارای یک فرزند است.
سوال: لطفاً کمی از خودت بگو. متولد کجا هستی و چه شرایطی داشتی که باعث شد به پژاک بپیوندی؟
شیما کویک: من در شهرستان سروآباد استان کردستان به دنیا آمدم. دوران کودکیام بسیار سخت بود. خانوادهام در شرایط اقتصادی ضعیفی زندگی میکردند و از طرفی، اختلافات خانوادگی نیز وجود داشت. این وضعیت باعث شد که خیلی زود از محیط خانواده دور شوم و به دنبال راهی برای فرار از مشکلاتم باشم. من تا کلاس ششم ابتدایی تحصیل کردم، اما به دلیل مشکلات تحصیلی و عدم حمایت، نتوانستم ادامه دهم. همچنین، به خاطر درگیریهای مداوم در خانواده، احساس تنهایی شدیدی میکردم و این شرایط روحی بر من فشار میآورد.
سوال: این مشکلات خانوادگی و تحصیلی، چگونه منجر به عضویت شما در پژاک شد؟ آیا فرد یا گروه خاصی بودند که تو را جذب کردند؟
شیما کویک: درست زمانی که احساس میکردم هیچ راهی برای فرار از مشکلاتم ندارم، اعضای پژاک به روستای ما آمدند و با جوانان صحبت کردند. آنها با وعدههایی از آزادی، برابری و عدالت اجتماعی تبلیغ میکردند. به من میگفتند که در گروه ما هیچکس به دیگری ظلم نمیکند و همه به هم کمک میکنیم. آنها از زندگیشان در کوهها میگفتند و من که از وضعیت زندگی خودم ناامید شده بودم، این وعدهها را به عنوان راهی برای رهایی از مشکلاتم میدیدم. احساس میکردم شاید در کنار آنها بتوانم به چیزی که در زندگیام گم کردهام، برسم. اینطور بود که تصمیم گرفتم با آنها همراه شوم.
سوال: سن شما در زمان پیوستن به پژاک چقدر بود؟ آیا حالا که به گذشته نگاه میکنی، تصمیمی که گرفتی درست بود؟
شیما کویک: من در تاریخ ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ به پژاک پیوستم که آن زمان تنها ۱۷ سال و یک ماه داشتم. حالا که به گذشته فکر میکنم، میبینم که درک درستی از شرایط و عواقب پیوستن به چنین گروهی نداشتم. حقیقت این است که من به هیچوجه آماده این تصمیم نبودم و سن کمی داشتم. آن زمان واقعاً نمیدانستم که دارم وارد یک چرخه خشونتآمیز و خطرناک میشوم و نمیدانستم که در واقع چیزی جز فریب در انتظارم نیست.
سوال: چه چیزی شما را به این گروه جذب کرد؟ آیا در آن زمان احساس آزادی میکردید؟
شیما کویک: بیشتر از همه، وعدههای آزادی و برابری جذبم کرد. آنها به من میگفتند که در این گروه هیچکس از دیگری بالاتر نیست و زنها در اینجا آزادی کامل دارند؛ برخلاف جوامع دیگر که زنان همیشه تحت سلطه و ظلم قرار دارند. من به عنوان یک دختر جوان از یک محیط سنتی و بسته، که همیشه تحت فشارهای خانوادگی و اجتماعی بودم، این حرفها برایم جذابیت داشت. فکر میکردم شاید بتوانم از این وضعیت فرار کنم و به یک زندگی متفاوت دست پیدا کنم.
سوال: بعد از تصمیم به پیوستن، شرایط چگونه پیش رفت؟ به کجا رفتید و چه آموزشهایی به شما داده شد؟
شیما کویک: بعد از اینکه تصمیم به پیوستن گرفتم، با اعضای پژاک از مرز عبور کردم و به شهر پنجوین در کردستان عراق رفتم. در آنجا دورههای آموزشی مختلفی را گذراندم. اولین دورهای که شرکت کردم، دوره آموزش ایدئولوژیک بود که در آن به ما در مورد نظریات گروه و فلسفه جنگیشان توضیح میدادند. پس از آن، برای دورههای نظامی به منطقه بادینان فرستاده شدم. این دورهها برای من که هیچ تجربهای از جنگ و مبارزه نداشتم، بسیار سخت بود. اما چیزی که بیشتر از همه مرا آزار میداد، نبود شرایط مناسب زندگی و عدم رعایت بهداشت بود.
سوال: در این مدت که در گروه پژاک بودید، چه احساساتی داشتید؟ آیا لحظاتی پیش آمد که بخواهید از گروه جدا شوید یا فرار کنید؟
شیما کویک: بله، در طول مدت حضورم در پژاک چندین بار احساس کردم که باید از اینجا فرار کنم. شرایط زندگی بسیار سخت بود و فشارهای روانی زیادی را تحمل میکردم. یکی از دشوارترین بخشها، زندانی بودن در کوهها و نداشتن هیچ ارتباطی با دنیای بیرون بود. با این حال، اگر کسی از گروه قصد خروج داشت، بلافاصله به عنوان خائن شناخته میشد و باید با عواقب سنگینی روبرو میشد. اما من با یکی از دوستان نزدیکم به نام نوژین که فرمانده بود، درد دل میکردم و به او میگفتم که خسته شدهام. او هم به نوعی با من همدردی میکرد، اما همیشه تأکید میکرد که هیچ جایی نیست که بتوانیم از مشکلات فرار کنیم.
سوال: اولین بار چه زمانی تصمیم به فرار گرفتید و چطور این کار را انجام دادید؟
شیما کویک: اولین بار که تصمیم به فرار گرفتم، خیلی ترسیده بودم. چون میترسیدم اگر فرار کنم، مورد توهین یا حتی شکنجه قرار بگیرم. اما دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. دلتنگ خانوادهام بودم و هیچ امیدی به تغییر شرایط نداشتم. در نهایت یک شب که در حال نگهبانی بودم، فرصتی پیدا کردم و سریع فرار کردم. به یکی از روستاهای نزدیک رسیدم و خودم را به نیروهای ترک معرفی کردم. بعد از چند روز که در اسارت نیروهای ترکیه بودم، نهایتاً از طریق مرز خوی استان آذربایجان غربی به نیروهای ایران تحویل داده شدم.
سوال: پس از بازگشت به ایران، چه اتفاقاتی برای شما افتاد؟
شیما کویک: بعد از بازگشت به ایران، برخلاف آنچه که در پژاک به ما گفته بودند که به محض برگشت زندانی میشویم و شکنجه میشویم، هیچ چیزی اتفاق نیفتاد. فقط چند سؤال از من پرسیدند و بعد خیلی راحت به زندگی قبلیم برگشتم. الان متاهل هستم و یک فرزند دارم. با خانوادهام در مریوان زندگی میکنم و خانهدار هستم.
سوال: حالا که به گذشته نگاه میکنی، چه احساسی داری و به نوجوانانی که در شرایط مشابه تو قرار دارند چه پیامی میدهی؟
شیما کویک: واقعاً فکر نمیکنم کسی بخواهد به جایی مثل پژاک برود. من در آن سن خیلی تحت فشار بودم و تصمیمی که گرفتم شاید برای بسیاری اشتباه باشد، اما در واقع در آن زمان هیچ درک دقیقی از عواقب انتخابهایم نداشتم. پیام من به نوجوانان این است که قبل از هر تصمیم بزرگی، باید خوب فکر کنند و از تجربههای دیگران بهره ببرند. هیچ گروهی آنچه را که به شما وعده میدهد، به طور واقعی به شما نمیدهد. زندگی در آرامش و در کنار خانواده همیشه بهتر از جنگ و درگیری است.
احزاب طایفهای کردستان از روز اول جذب تا آخرین روز جدایی فقط دروغ میگویند.وعده های رفتن به اروپا ،عدالت،برابری،رفاه…. دروغ های زمان جذب است و ..زندانی شدن،شکنجه شدن و اعدام می شوی از دروغ های زمان اعلام جدایی افراد فریب خورده است…به زودی ریشه این مزدوران و خائنان به مردم کرد و ملت ایران خشکانده خواهد شد.