جواد عظیمی امامقلی: همه چیز با آنچه که من تصور میکردم، خیلی فرق میکرد. وقتی به پایگاه رسیدم، متوجه شدم که مثل یک اردوگاه نظامی است
زندگی مهاجران و افرادی که بهدلایل اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی از وطن خود خارج میشوند، همواره با چالشها و پیچیدگیهای خاصی همراه است. این چالشها نهتنها شامل مشکلات مالی و عدم دسترسی به فرصتهای شغلی مناسب میشود، بلکه ممکن است فرد را به سمت انتخابهای دشوار و خطرناک سوق دهد. جواد عظیمی امامقلی، جوانی از شهرستان قوچان، نمونهای از این تجربیات تلخ و پرتنش را به تصویر میکشد. او که در سال ۱۳۷۸ و در قوچان متولد شده و تحصیلاتش را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داده است، بهدلیل شرایط اقتصادی نامساعد خانوادهاش، ناگزیر به ترک زودهنگام تحصیل و ورود به بازار کار شد. پس از مدتی تلاش در شهر خود، با توجه به ناتوانی در تأمین نیازهای اولیه زندگی، تصمیم به مهاجرت غیرقانونی به اقلیم کردستان گرفت.
این مهاجرت پرخطر که در سال ۱۳۹۸ آغاز شد، نه تنها او را با واقعیتهای دشوار زندگی مهاجران آشنا کرد، بلکه او را به دام گروههای مسلح نیز انداخت. جواد با پیگیری فعالیتهای گروه تروریستی «پاک» در فضای مجازی، به امید یافتن شغل و شرایط بهتر زندگی، به عضویت این گروه درآمد. اما پس از دو سال زندگی در اردوگاه و فشارهای روانی، او تصمیم به فرار گرفت و به سلیمانیه رفت. اما بهدلیل اینکه در گروه پاک اعضا را تهدید کرده بودند که «اگر به ایران بازگردند مورد شکنجه و بازداشت واقع میشوند» تصمیم به عضویت در گروه کومله (حزب کمونیست ایران/ شاخه علیزاده) را میگیرد. جواد عظیمی به خبرنگار ما گفت که بعد از ترک اعتیاد و خستگی از زندگی اردوگاهنشینی تصمیم به بازگشت گرفته و ضمن تسویه از گروه کومله در مردادماه ۱۴۰۲ به کنسولگری ایران مراجعه نموده تا به کشور بازگردد. این داستان نشاندهنده وضعیت بغرنج افرادی است که در جستجوی آزادی و معیشت بهتر، ممکن است به انتخابهای خطرناک و غیرمنتظرهای دست بزنند. جواد عظیمی اکنون در تهران مشغول به کار نگهبانی ساختمان است و تجربههای او میتواند به عنوان یک مطالعه موردی برای بررسی مسائل اجتماعی و اقتصادی مهاجرت و تأثیرات آن بر زندگی فردی و اجتماعی افراد مورد استفاده قرار گیرد.
چه عاملی باعث شد تصمیم بگیرید عضو گروه پاک شوید؟
جواد عظیمی: من در شهرستان قوچان متولد شدم و تحصیلاتم را تا سوم راهنمایی ادامه دادم. بعد از آن به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده، مجبور شدم زودتر وارد بازار کار بشوم. برای مدتی در شهر خودمان مشغول کار بودم، اما وضعیت اقتصادی خیلی خوب نبود و حقوقی که میگرفتم کفاف زندگی نمیداد. این مشکلات باعث شد به فکر کار در جای دیگری بیفتم. حدود چهار سال پیش، تصمیم گرفتم برای کار به اقلیم کردستان بروم. البته این سفر غیرقانونی بود و از مرز سردشت وارد شدم. وقتی به اقلیم رسیدم، متوجه شدم که بدون اقامت و مدرک، کار پیدا کردن برای یک ایرانی سخت است. چون به ما به عنوان ایرانیها اهمیتی نمیدادند و فرصت شغلی مناسبی به من نمیدادند. من از قبل در اینستاگرام پیجهایی از گروه پاک را دنبال میکردم. آنها همیشه لباس نظامی بر تن داشتند و صحبتهایی درباره آزادی کردستان میکردند که به عنوان یک کُرد کرمانج، احساس میکردم باید حمایت کنم. البته وقتی تصمیم گرفتم عضو شوم، فقط به دنبال یک شغل و شرایط بهتر برای زندگی بودم، نه اینکه واقعاً به ایدئولوژی آنها اعتقاد داشته باشم. اصلا از عقاید و شرایط پاک اطلاع نداشتم. فقط دنبال کار بودم.
آن شخص یا افرادی که با آنها تماس گرفتید، چه وعدهای به شما دادند؟ آیا از زندگی راحت یا اعزام به اروپا به شما گفته بودند؟
جواد عظیمی: نه، اصلاً چنین چیزهایی به من قول ندادند. من هم از ابتدا منتظر چنین وعدههایی نبودم. آنها فقط به من گفتند که اگر عضو شوم، میتوانم در آنجا کار کنم و زندگی کنم. چون من از وضعیت اعتیاد به مواد (شیشه) رنج میبردم، فکر کردم شاید بتوانم در آنجا ترک کنم و شروع به زندگی کنم. این تنها چیزی بود که برای من مهم بود. در ابتدا فکر میکردم که شاید در آنجا یک نوع زندگی برنامهریزی شده وجود دارد که بتوانم از اعتیاد خلاص شوم و به زندگی عادی برگردم. اما وقتی وارد شدم، متوجه شدم که اوضاع کاملاً فرق میکند با آنچه تصور میکردم.
زمانی که عضو شدید، شرایط زندگیتان در آنجا چگونه بود؟
جواد عظیمی: واقعیت این است که همه چیز با آنچه که من تصور میکردم، خیلی فرق میکرد. وقتی به پایگاه رسیدم، متوجه شدم که مثل یک اردوگاه نظامی است. صبحها باید در کلاسهای آموزشی سیاسی و نظامی شرکت میکردیم. من که سواد زیادی نداشتم، اصلاً نمیفهمیدم از این آموزشها چه هدفی داشتند. بعد از آن هم بیشتر وقتها مشغول نگهبانی بودیم. یکی از دلایلی که من واقعاً از آنجا خسته شدم، شرایط سخت زندگی بود. ما در اردوگاهها به سختی زندگی میکردیم. غذا کم بود، امکانات ناچیز، و همیشه تحت فشار فرماندهان بودیم. من که از اعتیاد سابق داشتم خلاص میشدم، این شرایط سخت را کمتر تحمل میکردم. واقعا در مقر پاک کسی به فکر سلامت روحی و جسمی نیروها نبود و صرفا ما به عنوان کارگر و نگهبان آنجا حضور داشتیم. از حقوق خوب هم خبری نبود. در ابتدا فکر میکردم که شاید بتوانم در آنجا ترک اعتیاد کنم، اما با گذشت زمان فهمیدم که این محیط برای این کار مناسب نیست. فشار روحی و جسمی زیادی وجود داشت و من هر روز ضعیفتر میشدم.
در آنجا به چه کاری مشغول بودید؟ کمی بیشتر از شرایطتان توضیح دهید.
جواد عظیمی: در ابتدا به من گفتند که باید در دورههای آموزشی شرکت کنم. اما من هیچ علاقهای به این موضوع نداشتم. به خاطر اعتیاد سابق، بیشتر وقتها ضعیف بودم و نمیتوانستم خوب در کلاسها شرکت کنم. بعد از آن هم بیشتر به نگهبانی اختصاص داده شدم. مشکل اصلی این بود که من اصلاً هیچ دیدگاه سیاسی نداشتم و فقط به دنبال کار و زندگی بودم. اما وقتی فهمیدند که من فقط به خاطر شرایط اقتصادی و اعتیاد عضو شدهام، دیگر کاری به کارم نداشتند. فقط همین بود که من همیشه در اردوگاه بودم و هیچ نقشی نداشتم. در اردوگاه، روزها طولانی و خستهکننده بودند. ما فقط مشغول نگهبانی، کلاسهای آموزشی که برای من بیمعنا بودند، و گاهی اوقات ورزش نظامی بودیم. هیچ فرصتی برای استراحت واقعی یا زندگی طبیعی وجود نداشت.
چرا تصمیم گرفتید از گروه پاک فرار کنید؟
جواد عظیمی: بعد از دو سال، واقعاً از این زندگی خسته شدم. من که ترک اعتیاد کرده بودم، حالا میخواستم زندگی طبیعی داشته باشم. اما در آنجا هیچ فرصتی برای این کار وجود نداشت. همیشه فشار بود و هیچ آیندهای برای من دیده نمیشد. یکی از دلایل دیگر هم این بود که فرماندهان ما را تهدید میکردند که اگر فرار کنیم و به ایران بازگردیم، مورد شکنجه و بازداشت قرار میگیریم. من این موضوع را جدی گرفتم و تصمیم گرفتم به جای بازگشت به ایران، به گروه دیگری بپیوندم. این گروه کومله بود که فکر میکردم شرایط بهتری دارد.
بعد از اینکه از گروه پاک فرار کردید، چه اتفاقی افتاد؟
جواد عظیمی: من به سلیمانیه رفتم و در آنجا با گروه کومله تماس گرفتم. در ابتدا امیدوار بودم که با پیوستن به این گروه، بتوانم از فشارهایی که در اردوگاه پاک تجربه کردهام، رهایی یابم و فرصتی برای زندگی بهتر پیدا کنم. اما متأسفانه شرایط در آنجا هم خیلی فرقی نکرد. زندگی در اردوگاهها همچنان ادامه داشت و فشارهای روحی و جسمی ناشی از این شرایط، بر روی من سنگینی میکرد. دو سال دیگر هم همان زندگی اردوگاهنشینی را تجربه کردم. هر روز با چالشهای جدیدی روبرو میشدم؛ از کمبود امکانات و منابع مالی گرفته تا احساس ناامیدی و بیپناهی که به تدریج در وجودم ریشه دوانده بود. فشارهای روحی و جسمی به حدی رسید که احساس میکردم نمیتوانم بیشتر از این ادامه دهم.
بالاخره تصمیم گرفتم دیگر این زندگی را ادامه ندهم و به ایران بازگردم. این تصمیم برای من بسیار سخت بود، زیرا به معنای پذیرش شکست در تلاش برای یافتن زندگی بهتر بود.
چطور به ایران بازگشتید و چه رفتاری با شما شد؟
جواد عظیمی: من از طریق کنسولگری ایران در سلیمانیه خودم را تسلیم کردم. ابتدا کمی نگران بودم که ممکن است مورد شکنجه یا بازداشت قرار بگیرم، اما خوشبختانه اینطور نشد. فقط چند بار از من سوال پرسیدند و بعد اجازه دادند به ایران بازگردم. الان در تهران مشغول به کار نگهبانی ساختمان هستم و سعی میکنم زندگی آرامی داشته باشم.
آیا امروز از تصمیم خود برای پیوستن به گروه پاک پشیمان هستید؟
جواد عظیمی: بله، کاملاً پشیمان هستم. اگر بتوانم به گذشته برگردم، اصلاً این تصمیم را نمیگرفتم. من فقط به دنبال زندگی بهتر بودم، اما به جای آن، چهار سال از عمرم را در شرایط سخت اردوگاهها گذراندم. امیدوارم الان بتوانم زندگی آرامتری داشته باشم و دیگر هیچوقت چنین اشتباهی نکنم.
چه احساسی داشتید وقتی متوجه شدید که شرایط در آنجا مانند آنچه تصور میکردید نیست؟
جواد عظیمی: وقتی وارد پایگاه شدم، اولش فکر میکردم که شاید اشتباه کردهام، اما هنوز امید داشتم که شاید بتوانم ترک اعتیاد کنم و زندگی بهتری داشته باشم. اما با گذشت زمان، این امید هم از بین رفت. من فقط یک کارگر ساده بودم که به دنبال کار و زندگی بودم، نه اینکه در چنین محیطی گیر کنم. فشار روحی و جسمی بسیار سنگین بود. ما حتی حق انتقاد هم نداشتیم. اگر کسی حرفی میزد یا ناراضی بود، بهانهای برای تنبیه او پیدا میکردند. من که هیچ انگیزهای برای ماندن نداشتم، فقط منتظر بودم که چه زمانی بتوانم از آنجا فرار کنم.
آیا در آنجا با افرادی که شبیه شما بودند، یعنی بدون انگیزههای سیاسی وارد شده بودند، آشنا شدید؟
جواد عظیمی: بله، بیشتر افراد حاضر در آنجا دقیقا مانند من هیچ انگیزه سیاسی نداشتند. آنها هم فقط به دنبال کار و زندگی بودند و هیچ دیدگاه سیاسی نداشتند. اما وقتی فهمیدند که ما فقط به خاطر شرایط اقتصادی و اعتیاد وارد شدهایم، دیگر کاری به کارمان نداشتند. ما فقط همان حضور فیزیکی را داشتیم و هیچ نقشی در تصمیمگیریها نداشتیم.
آیا بعد از بازگشت به ایران، خانوادهتان از شما حمایت کردند؟
جواد عظیمی: بله، خانوادهام بعد از بازگشتم خیلی از من حمایت کردند. آنها میدانستند که من به دلیل مشکلات اقتصادی و اعتیاد این تصمیم را گرفتهام و نه به خاطر هیچ انگیزه سیاسی. الان هم سعی میکنم با کار و زندگی عادی، خانوادهام را خوشحال کنم.
آیا امروز همچنان از اعتیاد به دور هستید؟
جواد عظیمی: بله، خوشبختانه الان از اعتیاد خلاص شدهام. این یکی از دلایلی است که به خودم افتخار میکنم. اگرچه در آنجا شرایط سختی داشتم، اما توانستم از اعتیاد خلاص شوم و الان زندگی آرامتری دارم.