گفتگو

شاهین سلطانی: سال‌هایی که در گروه پاک گذراندم و درس‌هایی که گرفتم

چگونگی فریب توسط دوستان و وعده‌های شغلی در اقلیم کردستان

تجربه شاهین، نمونه‌ای از سرنوشت جوانانی است که به دنبال کار و درآمد هستند و ممکن است به دام وعده‌های دروغین گروه‌های مسلح گرفتار شوند.

زندگی انسان‌ها تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد که مسیرهای غیرمنتظره‌ای برای آن‌ها ایجاد می‌کند. امروز، جوانان به ویژه در مناطق با شرایط اقتصادی سخت، به دنبال فرصت‌هایی برای بهبود زندگی خود هستند. این جستجو برای شغل و درآمد گاهی آن‌ها را به سمت انتخاب‌های خطرناک می‌کشاند.

داستان شاهین سلطانی، جوانی از شهرستان صحنه، نمونه‌ای واقعی از این شرایط است. او با آرزوهای بزرگ و تحت فشار مشکلات مالی، به دنبال راهی برای تغییر زندگی بود. در مسیر خود با فردی آشنا شد که او را وارد دنیای جدیدی از تهدیدها کرد.

شاهین سلطانی، متولد ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ در شهرستان صحنه، دارای مدرک تحصیلی دوم دبیرستان است. او در شرایط مالی سخت به دنبال شغل بود. از طریق اینستاگرام با شخصی به نام شهاب قزیونه، از دوستان قدیمی خود که حدود پنج سال قبل به اقلیم کردستان رفته بود، آشنا شد. شهاب مدعی بود در اقلیم راننده جرثقیل است و درآمد خوبی دارد. این وعده‌ها باعث شد شاهین تصمیم بگیرد برای کار به اقلیم برود.

در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۴۰۰، شاهین با همراهی شهاب به مرز شهرستان سردشت رفت و توسط نیروهای گروه از مرز خارج شد. پس از رسیدن به داخل شهر، یک ماشین ون سفید به همراه چند شخص مسلح او را سوار کرد و به کمپ «پردی» برد. شاهین می‌گوید تا وقتی گوشی و وسایلش گرفته نشده بود و با آن‌ها صحبت نکرده بود، هیچ اطلاعی از ماهیت آن‌ها نداشت. پس از تهدید و درگیری توسط نیروهای گروه پاک، فهمید دیگر راه بازگشتی ندارد و مجبور به ماندن شد.

در طول حضور در گروه، او مجبور به شرکت در کلاس‌های اجباری سیاسی و نظامی بود و بیشتر کارش نگهبانی و آشپزی بود. پس از حدود یک سال و نیم تصمیم به فرار گرفت، اما دستگیر شد و به مدت یک ماه با دستبند و پابند زندانی و شکنجه شد.

در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲:۳۰ بامداد، شاهین با استفاده از مسئولیتش در آشپزخانه و فرصت تردد، موفق به فرار شد. بعد از یک شبانه روز پیاده‌روی در کوه، خود را به کنسولگری ایران در اربیل رساند و درخواست کمک کرد.

پس از یک ماه تلاش کنسولگری برای آماده کردن مدارک بازگشت قانونی، شاهین راهی مرز ایران شد. در مسیر توسط نیروهای «آسایش» اقلیم دستگیر و به مدت سه ماه در انفرادی حبس شد. در نهایت، با توجه به نداشتن مدرک جاسوسی و همراه داشتن مدارک کنسولگری و ابتلا به بیماری داخلی، آزاد شد و با کمک چند کولبر و قاچاقچی از مرز تمرچین وارد ایران شد.

شاهین پس از تحمل یک سال حبس در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه به دلیل عضویت در گروه‌های مسلح، اکنون صاحب یک مغازه جگرکی در شهرستان صحنه است. او هنوز موفق به دریافت جواز کسب نشده است.


گفت‌وگو با شاهین سلطانی

سوال: ابتدا کمی از گذشته‌ات بگو؛ چه شد که مسیر زندگی‌ات به اقلیم کردستان و بعد به گروه‌های مسلح ختم شد؟

شاهین سلطانی: من در شهرستان صحنه بزرگ شدم. تحصیلاتم تا دوم دبیرستان بود و از نوجوانی با مشکلات مالی روبرو بودم. خانواده‌ام شرایط سخت اقتصادی داشتند و من دنبال کار می‌گشتم، اما شغلی پیدا نمی‌کردم. فشار مالی و نبود آینده باعث شد احساس کنم درجا می‌زنم. دوباره با دوست قدیمی‌ام، شهاب قزیونه، در اینستاگرام آشنا شدم. شهاب سال‌ها قبل به اقلیم رفته بود و اسم سازمانش «کاردو» بود، اما نمی‌دانستم عضو گروه مسلح است. او از زندگی‌اش تعریف می‌کرد و می‌گفت راننده جرثقیل است و درآمد خوبی دارد. حتی وعده کار و خانه برای من داد. این وعده‌ها باعث شد تصمیم بگیرم شانس خود را امتحان کنم.

سوال: چطور از ایران خارج شدی و وارد اقلیم کردی؟

شاهین سلطانی: در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ با کمک شهاب به مرز سردشت رفتم. فکر می‌کردم عادی از مرز رد می‌شوم و به سر کار می‌روم. اما چند نفر مسلح ظاهر شدند و مرا از مرز عبور دادند. کمی بعد وارد ماشین ون سفید شدم و حس بدی داشتم، چون هیچ شباهتی به ورود برای کار عادی نداشت.

سوال: اولین لحظه‌ای که فهمیدی فریب خوردی چه زمانی بود؟

شاهین سلطانی: وقتی ماشین ون من را مستقیماً به کمپ «پردی» برد. گوشی و وسایل شخصی‌ام گرفته شد و پس از تهدید و درگیری فهمیدم همه چیز یک دام بوده است. به من گفتند هیچ راه بازگشتی ندارم و باید بمانم. همان شب متوجه شدم در اختیار کسانی هستم که هیچ رحمی ندارند.

سوال: در کمپ چه شرایطی داشتی؟ چه کارهایی به تو سپرده می‌شد؟

شاهین سلطانی: از روزهای اول مجبور بودم در کلاس‌های سیاسی و نظامی اجباری شرکت کنم که بیشتر شست‌وشوی فکری بود. شعار یاد می‌گرفتیم، تاریخچه گروه را حفظ می‌کردیم و حتی آموزش‌های نظامی داشتیم. بیشتر وقت من صرف کارهای خدماتی می‌شد؛ آشپزی، ظرف شستن و نگهبانی. دستمزدی نبود. من فقط دنبال کار بودم، نه جنگ یا ایدئولوژی.

سوال: آیا در طول حضورت به فکر فرار افتادی؟

شاهین سلطانی: بله، بعد از حدود یک سال و نیم دیگر تحمل نداشتم. هم جوانی‌ام از بین می‌رفت و هم آینده نداشتم. تصمیم گرفتم فرار کنم، اما دستگیر شدم و یک ماه با دستبند و پابند در زندان داخلی گروه شکنجه شدم.

سوال: چه شد که بالاخره توانستی فرار کنی؟

شاهین سلطانی: بعد از تحمل شکنجه‌ها، منتظر فرصت بودم. چون مسئول آشپزخانه شده بودم، اجازه تردد داشتم. نیمه‌شب ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲:۳۰ بامداد، آرام از کمپ خارج شدم و تقریبا یک شبانه روز پیاده‌روی کردم تا خود را به کنسولگری ایران در اربیل رساندم.

سوال: کنسولگری ایران در اربیل چه کمکی به تو کرد؟

شاهین سلطانی: درخواست کمک کردم. حدود یک ماه طول کشید تا مدارک بازگشت قانونی آماده شود. هنگام راهی شدن به مرز، نیروهای «آسایش» اقلیم من را دستگیر کردند. آن‌ها فهمیدند که از گروه فرار کرده‌ام و سه ماه در انفرادی حبس شدم. غذا و دارو محدود بود و به بیماری داخلی دچار شدم.

سوال: چطور از آن زندان آزاد شدی؟

شاهین سلطانی: چون مدرک جاسوسی نداشتم و مدارک کنسولگری را همراه داشتم، پرونده‌ای علیه من نبود. وضعیتم وخیم شده بود، بنابراین آزاد شدم و با کمک کولبر و قاچاقچی از مرز تمرچین به ایران برگشتم.

سوال: وقتی به ایران برگشتی چه اتفاقی افتاد؟

شاهین سلطانی: پس از ورود بازداشت شدم و یک سال در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه به اتهام عضویت در گروه‌های مسلح حبس شدم.

سوال: امروز شرایطت چطور است؟

شاهین سلطانی: اکنون در شهرستان صحنه مغازه جگرکی دارم، اما به دلیل سابقه امنیتی موفق به دریافت جواز کسب نشده‌ام. زندگی سخت است، اما آزاد هستم.

سوال: اگر به گذشته نگاه کنی، چه احساسی داری؟

شاهین سلطانی: حسرت روزهایی که می‌توانستم در کشورم بمانم و کار کنم، اما اسیر وعده‌های دروغین نشدم. هنوز شکنجه‌ها و زندان را به یاد دارم.

سوال: پیام تو برای جوانانی که ممکن است فریب وعده‌های مشابه را بخورند چیست؟

شاهین سلطانی: هیچ‌وقت فریب وعده‌های زیبا در فضای مجازی را نخورید. آن‌ها فقط دنبال سوءاستفاده از شرایط سخت جوانان هستند. هیچ کس به زندگی و آینده شما فکر نمی‌کند. من سال‌های مهمی از عمرم را از دست دادم و امیدوارم هیچ جوان دیگری گرفتار این سرنوشت نشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا