گفتگو

رضا قاضی‌خانی؛ از دستیاری پزشکی تا عضویت در گروه تروریستی پاک

رضا قاضی‌خانی: من حتی کُرد هم نبودم که درگیر مسائل گروه‌های مسلح و شعارهای آنها باشم

بیکاری به عنوان یک مشکل اجتماعی و اقتصادی می‌تواند تأثیرات عمیقی بر جوانان و جامعه به‌طور کلی داشته باشد. همچنین این مساله، تأثیر زیادی بر جذب جوانان به گروه‌های مسلح و شبه‌نظامی دارد، از جمله:

  1. ناامیدی اقتصادی و آینده‌نگری

جوانانی که در جستجوی شغل هستند و نمی‌توانند به اهداف اقتصادی خود برسند، ممکن است احساس ناامیدی کنند. این ناامیدی می‌تواند منجر به کاهش اعتماد به نفس و احساس بی‌هدفی شود. وقتی که جوانان نمی‌توانند آینده‌ای روشن برای خود تصور کنند، ممکن است به سمت گزینه‌های خطرناک و غیرقانونی، مانند پیوستن به گروه‌های مسلح، گرایش پیدا کنند.

  1. جذب مالی و اقتصادی

گروه‌های مسلح معمولاً از وضعیت اقتصادی نامناسب جوانان بهره‌برداری می‌کنند. آن‌ها ممکن است وعده‌های مالی جذابی ارائه دهند که برای جوانان بیکار بسیار وسوسه‌انگیز است. این وعده‌ها می‌تواند شامل حقوق ماهانه، مزایا و حتی فرصت‌های سفر باشد. جوانانی که در شرایط سخت اقتصادی قرار دارند، ممکن است تصمیم بگیرند که به این گروه‌ها بپیوندند تا از لحاظ مالی تأمین شوند.

  1. تأثیرات اجتماعی و فرهنگی

در جوامع با نرخ بالای بیکاری، فشارهای اجتماعی و فرهنگی می‌تواند نقش مهمی در جذب جوانان به گروه‌های مسلح ایفا کند. جوانانی که در محله‌هایی با نارضایتی عمومی زندگی می‌کنند، ممکن است تحت تأثیر دوستان یا خانواده‌های خود قرار بگیرند که به این گروه‌ها پیوسته‌اند. همچنین، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌توانند نقش مهمی در ترویج ایده‌های گروه‌های مسلح داشته باشند.

  1. عدم دسترسی به آموزش و فرصت‌های شغلی

در بسیاری از جوامع، عدم دسترسی به آموزش باکیفیت و فرصت‌های شغلی مناسب می‌تواند جوانان را به سمت پیوستن به گروه‌های مسلح سوق دهد. وقتی که جوانان نمی‌توانند مهارت‌های لازم برای ورود به بازار کار را کسب کنند، ممکن است احساس کنند که هیچ گزینه دیگری جز پیوستن به این گروه‌ها ندارند.

لذا می‌توان گفت به‌طور کلی، بیکاری یک عامل کلیدی در جذب جوانان به گروه‌های مسلح است. برای مقابله با این مشکل، نیاز است که دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی به ایجاد فرصت‌های شغلی، آموزش و حمایت اجتماعی توجه ویژه‌ای داشته باشند تا از بروز چنین پدیده‌هایی جلوگیری کنند. ایجاد برنامه‌های توانمندسازی جوانان، تقویت مهارت‌های شغلی و افزایش دسترسی به آموزش می‌تواند راهکارهای مؤثری در کاهش این معضل باشد.

رضا قاضی‌خانی عضو سابق گروه‌‌ تروریستی پاک (متولد ۱۳۵۹) از جمله افرادی است که به دلیل بیکاری و مهاجرت بدون اطلاعات کافی به اقلیم کردستان عراق، در نهایت مجبور شده است وارد یکی از خطرناک‌ترین گروه‌های مسلح کُردی در اقلیم یعنی گروه پاک شود. آقای قاضی‌خانی به‌دلیل بیکاری از سال ۱۳۹۳ به صورت قاچاق وارد اقلیم کردستان شد و با توجه به نداشتن کارت اقامت با مراجعه به مقر گروه تروریستی حزب آزادی کردستان (پاک) به عضویت این فرقه خطرناک درآمد و به دلیل پزشکیار بودن در ایران، در مرکز درمانی گروه مشغول به کار و بعد از دو سال به اصرار خودش از گروه پاک جدا شد. قاضی‌خانی به خبرنگار ما گفت که به‌دلیل اصرار برای خارج شدن از گروه مسلح پاک، مورد غضب سران این فرقه قرار گرفته و با چراغ سبز آنها دستگاه امنیتی اقیلم وی را دستگیر و حدود ۳ هفته شکنجه می‌کند و تحویل دادگاه می‌دهد که در نهایت تبرئه و آزاد می‌شود.

 

لطفاً خودتان را معرفی کنید و کمی از پیش‌زمینه زندگی‌تان در ایران بگویید. از گروه‌های مسلح در مناطق مرزی ایران، چقدر شناخت داشتید؟

رضا قاضی‌خانی: من رضا قاضی‌خانی هستم، متولد بیستم اسفند ۱۳۵۹ در همدان. خانواده‌ام اصالتاً ترک‌زبان هستند و هیچ‌گاه در مسائل سیاسی یا قومی دخالت نداشتیم. یعنی می‌خواهم بگویم حتی کُرد هم نبودم که درگیر مسائل گروه‌های مسلح و شعارهای آنها باشم. زندگی من در همدان ساده بود و از نوجوانی به دنبال کار رفتم. بعدها دوره‌های کمک‌های اولیه و فوریت‌های پزشکی را گذراندم و مدتی به عنوان پزشکیار در درمانگاه‌ها و مراکز خصوصی مشغول به کار بودم. اما از سال ۹۲ به بعد، شرایط اقتصادی به گونه‌ای شد که دیگر نه کار مناسبی پیدا می‌شد و نه امیدی به بهبود وضعیت وجود داشت. اجاره خانه، قرض و فشارهای معیشتی باعث شد که به دنبال راهی برای خروج از ایران باشم. چون در ایران زندگی‌ام فاقد رفاه بود.

چه زمانی تصمیم به مهاجرت گرفتید؟ و چطور این مسیر را طی کردید؟ اصلا چرا به اقلیم رفتید؟

رضا قاضی‌خانی: در سال ۱۳۹۳، پس از ماه‌ها بیکاری، تصمیم گرفتم از کشور خارج شوم. ۳۴ ساله بودم و درآمد خوبی نداشتم. مجبور به رفتن شدم؛ از آنجا که امکان مهاجرت قانونی برایم وجود نداشت، با کمک چند نفر قاچاقچی از مرز عبور کردم و وارد اقلیم کردستان عراق شدم. بدون اقامت و مدارک، هیچ امیدی به زندگی نداشتم. روزها را با گرسنگی و آوارگی سپری می‌کردم و به دنبال کار از مغازه‌ای به مغازه دیگر می‌رفتم، اما هیچ‌کس بدون اقامت حاضر به استخدامم نبود. در همین شرایط سخت، فردی به سر راهم آمد و گفت که راه نجاتی وجود دارد. الان که به آن روزها فکر می‌کنم بعضا به این نتیجه می‌رسم که گویی عمدا عده‌ای مرا استخدام نکردند تا زمینه ورود نیروهای گروه پاک و فریب من و امثال من فراهم شود. یعنی یک چرخه وجود داشت: ورود غیرقانونی به اقلیم، بیکاری، عدم استخدام به دلیل نداشتن کارت اقامت، فریب دادن جوانان جویای کار و در نهایت عضویت یک جوان در یک گروه مسلح.

آن فرد چه پیشنهادی داد؟

رضا قاضی‌خانی: او گفت که گروهی به نام حزب آزادی کردستان ایران (پاک) وجود دارد که به ایرانی‌ها پناه می‌دهد و غذا و خوابگاه فراهم می‌کند، به‌ویژه برای کسانی که مهارت‌هایی دارند، مثل پزشکیارها. در آن زمان، من نمی‌دانستم با چه گروهی روبرو هستم. من نه کُرد بودم، نه سیاسی و نه مسلح. تنها چیزی که می‌خواستم این بود که جایی پیدا کنم تا شب‌ها بتوانم سرم را روی زمین بگذارم و بخوابم. به این راحتی فریب خوردم! باورم نمی‌شود که به این سادگی وارد گروه مسلح شده باشم.

ورود شما به گروه پاک چطور انجام شد و چه وضعیتی داشتید؟

رضا قاضی‌خانی: با آن فرد به یکی از مقرهای گروه پاک در مناطق کوهستانی مرز رفتم. به من گفتند چون مهارت پزشکیاری دارم، مستقیم به درمانگاه می‌روم. ظاهراً خوش‌آمد گفتند، اما واقعیت چیز دیگری بود. این گروه مانند یک پادگان نظامی اداره می‌شد، با سلسله‌مراتب سختگیرانه، آموزش‌های اجباری، جلسات ایدئولوژیک و کنترل کامل بر زندگی افراد. تلفن، اینترنت و حتی تماس با خانواده ممنوع بود. تنها چیزی که باید می‌دیدم و می‌شنیدم، همان بود که آنها می‌خواستند. در ظاهر نیروی درمانی و امدادی بودم؛ اما واقعیت این بود که من وارد یک پادگان شده بودم!

در طول مدت حضور در گروه، چه کارهایی انجام دادید؟

رضا قاضی‌خانی: من در یک درمانگاه کوچک متعلق به گروه کار می‌کردم. وظایف من شامل زخم‌بندی، تزریق و کمک به مجروحان بود. اما هر روز فشار روانی بیشتری را تحمل می‌کردم. هر گونه مخالفتی با بازجویی همراه بود. من بارها تأکید کردم که کُرد نیستم و هدفم هرگز عضویت در گروه یا مبارزه مسلحانه نبوده است. فقط برای زنده ماندن به آنجا آمده بودم. اما به نظر می‌رسید که هیچ‌کس گوش شنوایی ندارد. آن‌ها فقط به دنبال جذب نیرو بودند، حتی اگر مجبور شوند افراد را فریب دهند یا تحت فشار قرار دهند. خبری از پول و حقوق هم نبود! من به گماشته‌ی آنها تبدیل شده بودم و البته شانس خوبی داشتم که در درمانگاه کار می‌کردم! حداقل شانس زنده ماندن داشتم.

چه زمانی تصمیم گرفتید از گروه خارج بشوید؟ واکنش آنها چه بود؟

رضا قاضی‌خانی: بعد از حدود دو سال، دیگر واقعاً حد تحملم تمام شده بود. فضای گروه به شدت بسته و فرقه‌ای بود و من که هیچ وابستگی فکری یا قومی به آن‌ها نداشتم، احساس خفقان می‌کردم. چندین بار درخواست خروج دادم، اما با تهدید مواجه شدم. در آخرین بار، به طور هماهنگ من را به نیروهای امنیتی اقلیم کردستان، یعنی «پاراستن»، تحویل دادند. انگار می‌خواستند من را حذف کنند بدون اینکه خودشان مستقیماً دخالت کنند. یعنی از زندان پاک وارد زندان پاراستن شده بودم! هدف هم فقط و فقط ارعاب و تهدید من بود.

در بازداشتگاه پاراستن چه اتفاقاتی افتاد؟

رضا قاضی‌خانی: سه هفته در بازداشت پاراستن بودم. در این مدت، با چشم و دست بسته و تحت شکنجه‌های فیزیکی و روانی، از من خواستند که اعتراف کنم که مأمور ایران هستم. من فقط حقیقت را گفتم، اما آن‌ها یا نمی‌خواستند باور کنند یا نمی‌توانستند. توهین، ضرب و شتم، بی‌خوابی و گرسنگی را همه تجربه کردم. تنها «جرم» من این بود که گفته بودم می‌خواهم از گروه خارج شوم. یقین دارم این شکنجه‌ها با هماهنگی پاک بوده است.

چطور آزاد شدید و به ایران برگشتید؟

رضا قاضی‌خانی: در نهایت، پرونده‌ام به دادگاه محلی اقلیم ارجاع داده شد. در آنجا، پس از بررسی مدارک و شنیدن دفاعیات من، قاضی مرا تبرئه کرد. بعد از این اتفاق، با کمک کنسولگری ایران در سلیمانیه، توانستم به کشور برگردم. برخورد مسئولان کنسولگری بسیار محترمانه بود و آن‌ها به من کمک کردند تا مراحل بازگشت را به راحتی طی کنم. شانس آوردم در زندان پاراستن، جانم را از دست ندادم!

بعد از بازگشت، برخوردی با شما شد؟

رضا قاضی‌خانی: خوشبختانه نه. چند جلسه برای بررسی سوابق و ثبت اطلاعات برگزار شد، که طبیعی بود. من هم همه چیز را صادقانه گفتم، از فریب‌خوردن تا شکنجه‌ها. بعد از آن، اجازه دادند به همدان برگردم و حالا سعی می‌کنم دوباره زندگی‌‌ام را از نو بسازم.

چه پیامی برای جوان‌هایی دارید که ممکن است مثل شما فریب بخورند؟

رضا قاضی‌خانی: خواهش می‌کنم از روی ناامیدی تصمیم نگیرند. من نه کُرد بودم، نه سیاسی، اما طعمه شدم. این گروه‌ها از فقر، بیکاری و بی‌پناهی آدم‌ها سوءاستفاده می‌کنند. زیر پرچم آزادی، فقط بردگی ذهنی و جسمی از شما می‌خواهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا