سه سال و نیم در محیطی پر از محدودیت، آموزشهای سخت و وعدههای دروغین، تجربهای تلخ بود که کامیار امروز از آن درس گرفته و پیامی هشداردهنده برای سایر جوانان دارد: فریب وعدههای جذاب فضای مجازی را نخورید.
جذب نوجوانان و جوانان توسط گروههای مسلح یکی از معضلات پیچیده امنیتی و اجتماعی در مناطق مرزی ایران بهشمار میرود. گروه پاک و دیگر جریانهای مشابه با بهرهگیری از ابزارهای دیجیتال و شبکههای اجتماعی تلاش میکنند تا با ارائه تصویری فریبنده از زندگی پرامکانات، آیندهای درخشان و آزادی بدون محدودیت، نوجوانان را به سوی خود جذب کنند. این وعدهها معمولاً شامل امکانات مالی، حقوق عالی، ازدواج، خودروهای لوکس و حتی مهاجرت به اروپا است، که برای نوجوانان آسیبپذیر بسیار وسوسهانگیز جلوه میکند، در حالی که در واقعیت هدف اصلی بهرهبرداری از نیروی جوانان و انرژی آنها برای اهداف گروه است.
نقش شرایط خانوادگی و روانی نوجوانان
از سوی دیگر، شرایط خانوادگی و روانی نوجوانان، عامل مهمی در تسهیل جذب آنها توسط این گروهها محسوب میشود. اختلافات خانوادگی، محدودیتهای اجتماعی، نبود حمایت عاطفی و محرومیتهای اقتصادی، حس ناکامی و کمبود امنیت روانی را در نوجوانان تشدید میکند. نوجوانانی که احساس میکنند صدایشان شنیده نمیشود یا خواستههایشان نادیده گرفته میشود، نسبت به وعدههای فریبنده گروههای مسلح آسیبپذیرتر میشوند و احتمال تصمیمهای شتابزده و خطرناک در آنها افزایش مییابد.
نمونههایی مانند تجربه «کامیار ویسیراد» نشان میدهد که چگونه اختلافات خانوادگی و محدودیتهای زندگی روزمره، زمینه فریب نوجوانان توسط گروهها را فراهم میکند. وعدههای لوکس و مهاجرت، حتی اگر غیرواقعی باشند، میتوانند باعث شوند نوجوانان راهی پرخطر و غیرقانونی را انتخاب کنند و سالهای حساس زندگی خود را در محیطی خشن و آسیبزا سپری کنند. تحلیل این روند نه تنها اهمیت آموزش خانواده و حمایت عاطفی از نوجوانان را برجسته میکند، بلکه ضرورت اطلاعرسانی و هشدار رسانهای درباره شیوههای فریب گروهها را نشان میدهد.
معرفی کامیار ویسیراد
کامیار ویسیراد متولد ۱۴/۰۳/۱۳۸۱ صادره از جوانرود با مدرک تحصیلی سیکل و شغل فعلی فروشندگی در بازارچه جوانرود میباشد. او به دلیل اختلاف با خانواده (عدم خرید ماشین و دیگر امکانات) در خرداد ۱۳۹۸ و زمانی که دانشآموز دبیرستان بوده از طریق اینستاگرام با یکی از اعضای گروه مسلح پاک به نام «هاوراز پاوهای» آشنا و ارتباط گرفته و مشکلات و اختلافات خود با خانواده را با وی درمیان گذاشته و سپس شخص مذکور با وعدههایی از قبیل «ازدواج، خانه، ماشین لوکس، امکانات زیاد و نهایتاً پناهندگی در اروپا» اقدام به فریب کامیار نموده و او از خانه متواری و به گروه مسلح پاک ملحق میشود. اما پس از سه سال و شش ماه همکاری و همراهی با گروه در مورخ ۲۷/۱۲/۱۴۰۱ از مقر گروه فرار و به کشور بازگشت.
مصاحبه با کامیار ویسیراد
سؤال: چه عاملی باعث شد تصمیم بگیری به گروه پاک بپیوندی؟
کامیار:
آن زمان دانشآموز دبیرستان بودم و مثل بسیاری از نوجوانان، آرزوهایی داشتم که خانواده قادر به برآورده کردنشان نبودند؛ داشتن ماشین، کمی استقلال، شاید آزادی بیشتر. این اختلافات و محدودیتها باعث شده بود رابطهام با پدر و مادرم پرتنش شود و بحثها مدام شدت بگیرد. نوجوانی و لجاجت من هم شرایط را سختتر میکرد. در همین دوران، در اینستاگرام با فردی به نام هاوراز پاوهای آشنا شدم. در ظاهر فقط یک دوست مجازی بود که به حرفهایم گوش میداد و مرا درک میکرد. کمکم صحبتها جدیتر شد و او وعدههایی داد که برای یک نوجوان وسوسهانگیز بود: خانه، ماشین لوکس، ازدواج، زندگی راحت و در نهایت مسیر مهاجرت به اروپا. این وعدهها آنقدر جذاب بود که ناخودآگاه اعتماد کردم و فکر کردم شاید راهی برای رهایی از محدودیتهایم پیدا کردهام.
سؤال: چه شد که تصمیم گرفتی بیخبر از خانه بروی؟
کامیار:
در آن سن و سال، تجربه کافی نداشتم و سادهدل بودم. مشکلات خانوادگی و فشار روحی باعث شد به دنبال اثبات خودم باشم. وقتی کسی از آن سوی مرز مدام از آیندهای رؤیایی میگفت، ناخودآگاه فکر کردم این همان فرصتی است که باید به آن چنگ بزنم. یک روز تصمیم گرفتم بدون اطلاع خانواده از خانه بروم، فکر میکردم چند ماه بعد، همه چیز بهتر خواهد شد. اما حقیقت دقیقاً برعکس بود.
سؤال: ورودت به گروه پاک چه تصویری برایت داشت؟
کامیار:
لحظهای که به مقر رسیدم، همه رؤیاهایم نقش بر آب شد. هیچ شباهتی به عکسها و فیلمهایی که در شبکههای اجتماعی دیده بودم، وجود نداشت. نه آزادی، نه امکانات و نه هیچکدام از وعدههای داده شده. محیط بیشتر شبیه زندان بود؛ دیوارهای بلند، نگهبان و محدودیتهای شدید. از همان روز اول حس کردم در دام افتادهام. زندگی روزمره پر از اجبار و محدودیت بود: صبحها کلاسهای ایدئولوژیک درباره تاریخ و اهداف گروه، بعد آموزشهای نظامی و تمرینهای طاقتفرسا، گاهی انجام کارهای سنگین در مقر. آزادی شخصی هیچ معنایی نداشت و تنها چیزی که زیاد بود، شعارها و وعدههای توخالی فرماندهان بود؛ مدام از «آزادسازی کردستان» حرف میزدند، اما در عمل، زندگیمان محدود به کلاسهای بیپایان بود.
سؤال: ارتباطت با خانواده در این مدت چگونه بود؟
کامیار:
تا مدتی اصلاً اجازه تماس نداشتم. میدانستم خانوادهام دنبال من میگردند، اما کاری از دستم برنمیآمد. بعد از چند ماه توانستم خبر کوتاهی از خودم بدهم. برایم خیلی سخت بود وقتی فهمیدم خانوادهام چه زجری کشیدهاند؛ پدر و مادری که با وضعیت اقتصادی دشوار و تنهایی تلاش میکردند راهی آنسوی مرز شوند اما اجازه دیدن فرزندشان را پیدا نمیکردند. این یکی از تلخترین لحظات زندگی من بود.
سؤال: آیا هرگز به فرار فکر کردی؟
کامیار:
بارها. اما فرار ساده نبود. کسانی که تلاش میکردند و دستگیر میشدند، مورد تحقیر و ضربوشتم قرار میگرفتند و مدتی زندانی میشدند. همین باعث میشد جرئت نکنم. دائم به خودم میگفتم: «چند ماه دیگر، چند هفته دیگر…» تا اینکه سه سال و نیم گذشت.
سؤال: در نهایت چگونه موفق شدی بازگردی؟
کامیار:
بعد از سه سال و نیم، خسته و ناامید شده بودم و ترس هم برایم معنایی نداشت. در اسفند ۱۴۰۱ فرصتی پیش آمد و توانستم از مقر فرار کنم. مسیر سخت و پرخطر بود، اما بالاخره خودم را به داخل مرز رساندم. روز ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ روزی بود که دوباره نفس کشیدن واقعی را حس کردم.
سؤال: اکنون با نگاه به گذشته چه حسی داری؟
کامیار:
تلخی بزرگی در دل دارم. سه سال و نیم از بهترین دوران نوجوانیام را در محیطی گذراندم که هیچ شباهتی به زندگی واقعی نداشت. وعدههای آنها همه دروغ بود. اگر بتوانم به گذشته برگردم، هرگز چنین مسیری را انتخاب نمیکنم. امروز تنها چیزی که میخواهم، زندگی ساده، آرامش و بودن کنار خانوادهام است.
سؤال: چه پیامی برای جوانان دیگر داری؟
کامیار:
فریب وعدههای جذاب فضای مجازی را نخورید. پشت هیچیک از این گروهها آیندهای واقعی وجود ندارد. گروههای مسلح فقط از مشکلات و احساسات شما سوءاستفاده میکنند. هیچ خانه لوکس، هیچ ماشین آخرین مدل و هیچ پناهندگی تضمینی در کار نیست. همه چیز، شعار و حسرت است. من قربانی این فریب شدم، اما امیدوارم هیچ جوان دیگری راهی این مسیر نگردد.