گفتگو

آرین علیزاده؛ کودک‌سربازی که قربانی تبلیغات مجازی شد

چگونه شبکه‌های اجتماعی ذهن نوجوانان را تسخیر می‌کنند

آرین تنها ۱۴ سال و ۱۰ ماه داشت که با دوستانش به دام گروه دموکرات افتاد. وعده‌های آزادی و هیجان، او را وارد دنیایی کرد که پر از سختی، محدودیت و خطر بود.

 

پدیده نگران‌کننده جذب نوجوانان

پدیده جذب نوجوانان و جوانان توسط گروه‌های مسلح در سال‌های اخیر به یکی از معضلات جدی امنیتی و اجتماعی مناطق مرزی کشور تبدیل شده است. گروه دموکرات و دیگر گروه‌های مشابه مانند پاک، پژاک، پ.ک.ک و کومله، با بهره‌گیری از ابزارهایی چون شبکه‌های اجتماعی، تلاش می‌کنند تا با نمایش تصویری رمانتیک و پرهیجان از زندگی در کوهستان و مبارزه مسلحانه، ذهن نوجوانان را تحت تأثیر قرار دهند.

این گروه‌ها از مفاهیمی مانند آزادی، عدالت و زندگی بدون محدودیت سوءاستفاده کرده و آن‌ها را به رؤیاپردازی درباره آینده‌ای ساختگی سوق می‌دهند. در واقع، وعده‌های این جریان‌ها چیزی جز سراب نیست و هدف اصلی آن‌ها استفاده ابزاری از انرژی و هیجان جوانی افراد فریب‌خورده است.


نقش شرایط خانوادگی و اجتماعی در جذب نوجوانان

از سوی دیگر، شرایط خانوادگی و روانی بستر مهمی برای جذب این نوجوانان فراهم می‌کند. سخت‌گیری‌های افراطی والدین، اختلافات خانوادگی، فقر اقتصادی و محدودیت‌های اجتماعی، احساس ناکامی و محرومیت را در نوجوانان تقویت می‌کند.

در چنین فضایی، پیام‌های فریبنده گروهک‌ها به‌سرعت می‌تواند برای فرد جذابیت پیدا کند و او را به تصمیم‌های خطرناک و شتاب‌زده سوق دهد. نمونه‌هایی مانند ماجرای «آرین علیزاده» نشان می‌دهد که چگونه عقده‌های ناشی از محدودیت‌های خانوادگی و شرایط زندگی دشوار، در نهایت توسط تبلیغات هدفمند گروهک‌ها تبدیل به مسیری انحرافی می‌شود؛ مسیری که نه آزادی و آینده روشن، بلکه پشیمانی و آسیب‌های عمیق در پی دارد.


معرفی آرین علیزاده

آرین علیزاده متولد ۰۸/۰۴/۱۳۸۵ صادره از مریوان است و تا پنجم ابتدایی تحصیل کرده است و اکنون به کولبری در شهر پاوه مشغول است.

آرین به دلیل مشکلات خانوادگی (عدم اجازه پدر و مادر برای گردش رفتن با دوستان!) از طریق اینستاگرام با گروه ارتباط گرفته و پس از اینکه این موضوع را با دوستان همکلاسی‌اش، بشیر حسینی و دانیال مرادزاده، در میان می‌گذارد، هر سه نفر تصمیم به عضویت گرفته و به‌صورت غیرقانونی با کمک عوامل گروه دموکرات در مورخ ۱۲/۰۲/۱۴۰۰ از کشور خارج می‌شوند.

آرین در آن زمان تنها ۱۴ سال و ۱۰ ماه سن داشته و مصداق بارز کودک‌سرباز در ساختار گروه دموکرات است. آرین به علت وضعیت نامساعد گروه و همچنین مراجعه پدر و مادر به مقر دموکرات در مورخ ۰۸/۰۵/۱۴۰۱ مجدد به ایران بازگشته است.


شرایط زندگی پیش از پیوستن به گروه دموکرات

سؤال: لطفاً ابتدا کمی از شرایط زندگی‌ات پیش از پیوستن به گروه دموکرات برایمان بگو.

آرین: «من متولد ۸ فروردین ۱۳۸۵ و اهل مریوان هستم. تحصیلاتم فقط تا پایه پنجم ابتدایی ادامه پیدا کرد. بعد از آن، به دلیل شرایط مالی سخت خانواده، مجبور شدم ترک تحصیل کنم و برای کمک به خرج خانه به کولبری روی بیاورم. کولبری کار طاقت‌فرسایی بود، اما برای من و خیلی از بچه‌های منطقه به نوعی عادی شده بود. با این حال، مشکل اصلی من فقط مسائل اقتصادی نبود. پدر و مادرم خیلی سخت‌گیر بودند و معمولاً اجازه نمی‌دادند مثل هم‌سن‌وسال‌هایم با دوستانم بیرون بروم یا حتی به گردش کوتاهی بروم. شاید نیتشان خیر بود و می‌خواستند مرا از خطرات دور نگه دارند، اما برای یک نوجوان این سخت‌گیری‌ها مثل زندان حس می‌شد. همین ممنوعیت‌های ساده و فشارهای مداوم، به مرور در دل من عقده‌ای ساخت که بعدها سرنوشت مرا به مسیر اشتباهی کشاند.»


اولین مواجهه با گروه دموکرات

سؤال: اولین بار چطور پای گروه دموکرات به زندگی‌ات باز شد؟

آرین: «من مثل بسیاری از نوجوان‌ها وقت زیادی در اینستاگرام می‌گذراندم. همان‌جا با صفحه‌هایی روبه‌رو شدم که به نام آزادی، عدالت و آینده‌ی بهتر تبلیغ می‌کردند. تصاویر و فیلم‌هایی از جوانانی پخش می‌کردند که در کوهستان زندگی می‌کردند، اسلحه به دست داشتند و لبخند می‌زدند، طوری که انگار زندگی‌شان پر از افتخار و هیجان است. برای من که از سخت‌گیری‌های خانه خسته بودم، این تصاویر خیلی جذاب به نظر می‌رسید. وقتی ماجرا را با دوستانم، بشیر حسینی و دانیال مرادزاده، در میان گذاشتم، آن‌ها هم به همان اندازه جذب شدند. کم‌کم هر سه نفرمان به این فکر افتادیم که شاید با پیوستن به چنین گروهی بتوانیم زندگی تازه‌ای بسازیم؛ زندگی‌ای پر از آزادی، رهایی و هیجان.»


تصمیم به خروج از کشور

سؤال: چه شد که تصمیم گرفتید از کشور خارج شوید؟

آرین: «تصمیم‌گیری آسان نبود، اما نوجوانی سنی است که آدم خیال می‌کند همه چیز را می‌فهمد. گروه دموکرات از طریق واسطه‌هایی که در داخل ایران داشت، راه عبور غیرقانونی از مرز را برایمان فراهم کرد. بالاخره در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، من و دو دوستم، بدون اطلاع خانواده، از مرز عبور کردیم. آن موقع دقیقاً ۱۴ سال و ۱۰ ماه داشتم. حالا که فکر می‌کنم، واقعاً بچه‌گانه و خطرناک بود. اما آن زمان، در خیال خام خودمان فکر می‌کردیم ماجراجویی بزرگی در پیش داریم و قرار است قهرمان شویم.»


واقعیت تلخ در مقر گروه

سؤال: وقتی به مقر گروه رسیدی، آیا واقعیت همان چیزی بود که تصور کرده بودی؟

آرین: «اصلاً. از همان روز اول فهمیدم فریب خورده‌ایم. به جای آزادی، با مقررات سخت و فضای خشن روبه‌رو شدیم. غذا کم، محل اقامت کثیف و پر از حشرات بود و امکانات اولیه زندگی وجود نداشت. ما را مجبور می‌کردند ساعت‌ها در کلاس‌های ایدئولوژیک شرکت کنیم و بعد هم آموزش‌های نظامی سخت ببینیم. تمرین‌های طاقت‌فرسا، حمل سلاح‌های سنگین و حتی انجام کارهای سنگین و بی‌پایان در مقر، همه بخشی از روزمره ما بود. به‌جای حس آزادی، من خودم را در زندانی دیدم که هیچ راه فراری از آن نداشتم.»

سؤال: آیا نوجوانان دیگری هم در آنجا حضور داشتند؟

آرین: «بله، و همین موضوع بیشتر دلم را شکست. نوجوانان زیادی بودند، بعضی حتی کوچک‌تر از من. هنوز صورتشان بچه‌گانه بود، اما مجبور بودند اسلحه حمل کنند و مثل یک سرباز بزرگسال رفتار کنند. آن‌جا بود که فهمیدم این گروه واقعاً روی نوجوان‌ها حساب باز کرده و با وعده‌های دروغین آن‌ها را فریب می‌دهد. دیدن این صحنه‌ها خیلی تلخ بود و باعث شد بیشتر احساس کنم آینده‌ام دارد نابود می‌شود.»


تلاش برای فرار و بازگشت

سؤال: در چنین شرایطی آیا به فکر فرار یا بازگشت افتادی؟

آرین: «بارها. اما واقعیت این است که خروج از آنجا تقریباً غیرممکن بود. اگر کسی قصد فرار داشت یا حتی حرفش را می‌زد، با خشونت و تهدید روبه‌رو می‌شد. من چند بار به فرماندهان گفتم که نمی‌خواهم بمانم، ولی به جای اینکه حرفم را بشنوند، مرا سرزنش و تهدید می‌کردند. روزهایی بود که فقط به خانواده‌ام فکر می‌کردم و با خودم می‌گفتم چرا بی‌فکر خانه را ترک کردم؛ اما در عمل کاری نمی‌توانستم بکنم.»

سؤال: در نهایت چه چیزی باعث شد آزاد شوی و به ایران برگردی؟

آرین: «تنها دلیلش پدر و مادرم بودند. آن‌ها بارها به مقر گروه دموکرات رفتند، با سران گروه صحبت و از همه‌جا پیگیری کردند. بعدها شنیدم که چقدر سختی کشیدند تا بتوانند مرا پس بگیرند. بالاخره بعد از بیش از یک سال، در تاریخ ۸ مرداد ۱۴۰۱، اجازه دادند به ایران برگردم. اگر خانواده‌ام این‌قدر تلاش و پافشاری نمی‌کردند، احتمالاً هنوز هم آنجا گرفتار بودم.»


زندگی پس از بازگشت

سؤال: وقتی برگشتی، شرایط زندگی‌ات چگونه بود؟

آرین: «بازگشت آسان نبود. یک سال از بهترین دوران نوجوانی‌ام را از دست داده بودم. تحصیلم نیمه‌کاره مانده بود و دیگر امکان ادامه تحصیل نداشتم. الان برای کمک به خانواده دوباره مشغول کولبری در پاوه هستم. کار خیلی سختی است، اما حداقل در کشور خودم هستم و کنار خانواده‌ام زندگی می‌کنم. هنوز هم شب‌ها کابوس آن روزها را می‌بینم، اما یاد گرفته‌ام قدر آزادی واقعی را بدانم؛ آزادی‌ای که در کنار خانواده و در سایه امنیت معنا پیدا می‌کند، نه در دام گروه‌هایی که از احساسات نوجوانان سوءاستفاده می‌کنند.»


پیام آرین به نوجوانان

سؤال: اگر پیامی برای نوجوانان دیگر داشته باشی، چه می‌گویی؟

آرین: «تنها پیامی که دارم این است: فریب نخورید. پشت تمام آن شعارها و عکس‌های زیبا در شبکه‌های اجتماعی واقعیتی تلخ و پر از رنج پنهان است. هیچ‌کس در آنجا به فکر شما نیست. شما فقط ابزاری برای اهداف آن‌ها هستید. اگر من یک بار دیگر به گذشته برگردم، هرگز آن اشتباه را تکرار نمی‌کنم. آزادی واقعی این است که کنار خانواده‌ات باشی، برای آینده‌ات تلاش کنی و زندگی سالمی داشته باشی، نه اینکه جوانی‌ات را در کوه‌ها و پایگاه‌های مخفی هدر بدهی.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا