مقاله

اروپا و خطر بازگشت تروریست‌های صادراتی به خاورمیانه

اسلام‌گرایان رادیکال در چارچوب راست افراطی به داعش و چپ‌های رادیکال در قالب نیروهای انترناسیونالیست به پ.ک.ک در سوریه ملحق شدند

اتحادیه اروپا به‌عنوان یک قطب سیاسی و اقتصادی، از آغاز تاسیس خود همواره با تهدیدات جدی و بنیادی مواجه بوده است. یکی از مهمترین این تهدیدات، خطر فعالیت گروه‌های تکفیری و رادیکالی است که میل به انجام عملیات مسلحانه و خشن در مرزهای اروپا دارند. این گروه‌های رادیکال و بروز و ظهور آنها، ثمره اقدامات خود اروپا است. کشورهایی استعمارگر اروپایی با حمله و ویران کردن کشورهای آفریقایی و در حال توسعه طی قرن‌های ۱۹ و ۲۰ و همچنین نابود کردن روند و امکان توسعه آنها در قرن ۲۱، زمینه‌ساز مهاجرت مردم از کشورهای آفریقایی- آسیایی و در حال توسعه به اروپا شدند.

بدین ترتیب، مردم تحقیر شده و رانده شده از کشورهای خود، برای ادامه زندگی، باید به اروپا مهاجرت می‌کردند. همان اروپایی که عامل نابودی کشورهای مبدا بود. الجزایر، کشورهای آفریقایی، سوریه، عراق و افغانستان، مثال‌ بارز دخالت اروپا و غرب در آنها و نابودی است. مردم این کشورها برای فرار از مرگ و گروه‌های تروریستی و جنگ داخلی- که غرب عامل ایجاد آن بوده است- به خود غرب پناه بردند. در این میان، اروپا و غرب نیز برای آنان فرش قرمز پهن نکرده بود. لذا این مردم مهاجر، از کشور خود رانده شده و در کشورهای مقصد نیز مدام تحقیر شده و به‌عنوان سربار و مهاجر، مورد برخورد قرار می‌گرفتند.

اروپا و آمریکا بعد از فروپاشی شوروی، تمام مسائل، مشکلات و بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی را راسا و با اتکا به قدرت نظامی و فرهنگ لیبرال خود، قابل حل می‌دانستند. دخالت در بحران کوزوو، افزایش هزینه‌های نظامی، حمله به عراق و افغانستان در بُعد نظامی؛ و هژمونیک شدن فرهنگ لیبرال و الزامات آن، بمباران رسانه‌ای و جهانی‌سازی ارزش‌های غربی در بُعد غیرنظامی، نمونه‌ای از نگرش غرب به جهان است. بدین ترتیب، و در اثر نابودی کشورهای مبدا، با کاهش اهمیت مرزها و افزایش نقش رسانه‌ها و حضور هرچه بیشتر غرب در کشورهای مسلمان از یک‌سو و مهاجرت مسلمانان به کشورهای غربی از سوی دیگر، تداخل فرهنگ غرب و اسلام امری اجتناب ناپذیر می‌نمود.

اروپا و آمریکا، فرهنگ‌های مستقلِ مردم مهاجر را کوچک شمردند، تحقیر و با آن مبارزه کردند. فرهنگ و هویت آنها، را عقب مانده، مرتجع و غیرکارآمد توصیف نمودند. هم‌زمان، قشر مهاجر ساکن کشورهای غربی، که به دلایل مختلف، از جمله ناامنی و جنگ ناشی از حضور آمریکا و ناتو به اروپا و آمریکا مهاجرت کرده بودند، شهروند درجه دو محسوب می‌شدند، همواره مظنون به زیرپا گذاشتن هنجار‌های جامعه غربی بودند، در حاشیه شهرها و در شرایط نامطلوبی زندگی می‌کردند. آنها علی‌رغم تولد و زندگی در اروپا و آمریکا، و پرورش فکری و روحی در همان جامعه به ظاهر توسعه یافته و مرفه، تحت تاثیر محیط به شدت دوقطبی شده، مولد خشونت شدند. این خشونت، چه در اروپا و چه در جهان اسلام، معلول تبعیض‌های قانونی و ساختاری بود که اتفاقا در دوران شکوفایی اقتصادی و صنعتی غرب رخ داده بود. این تبعیض‌ها، در نهایت به عقده تبدیل شدند و بذر انتقام و کینه از «دیگری» را در دل طبقات فرودست مختلف جوامع کاشتند.

رسانه‌ها و جهانی‌شدن، در مسیر غالب کردن فرهنگ لیبرال و غربی، به کمک آمریکا آمدند. اگر چه جهان‌گرایی الزاما مترادف با روند غربی شدن نیست، ولی این فرهنگ جهانی شده مانند اقتصاد ودیگر حوزه های جهانی شده از همان ابتدا اغلب با ویژگی های غربی قابل شناسایی بود. جهانی‌شدن، بر جدایی دین از سیاست تاکید دارد. درست همین مسئله بود که واکنش گروه های هویتی و دینی را بر انگیخت. این گروه ها جهانی شدن را چالشی می دیدند که موجودیت و هویت آنها را در معرض تهدید قرار داده است و در همین راستا، برای دفاع از بقای خود حاد ترین شکل پاسخ یعنی تروریسم را انتخاب کردند. در حقیقت این جریانات بنیادگرا به مثابه اعتراضی به نظم موجود و بحران‌های رو به تزاید جوامع خود، همچون منبعی هویت ساز با برنامه‌ای مشخص در صدد بازگشت به اصول، ارزش‌ها و سنن پیشین خود هستند.

چون غرب، با ایدئولوژی به سراغ جوامع اسلامی رفته بود، افراد تحقیرشده نیز با توسل به ایدئولوژی، با تهاجم غرب و تلاش آن برای پیوند فرهنگ خود با اسلام، به مقابله با آن پرداختند. گسترش توسل به ایدئولوژی به عنوان عامل رهایی از سرخوردگی و بحران هویت ناشی از جهانی شدن در همین راستا قابل پیگیری است. چرا که آنها جوامع خود را در معرض الگوی جدیدی از زندگی فردی و اجتماعی می‌بینند که عمدتاً غیر دینی است. عمل این گروه‌ها هر چقدر خشن، بی‌رحمانه و برخلاف ارزش‌های انسانی هم که باشد، برآمده از نوعی ضرورت احساس شده توسط گروهی از مسلمانان است و این ضرورت، زنده نگه داشتن هویت و موجودیت دینی در مقابل آنچه که آن‌ها تهاجم فرهنگی و اقتصادی غرب و در یک کلام جهانی شدن از آن یاد می کنند، است. از طرف دیگر پیوند محکم بین عمل و ایدئولوژی در میان این گروهها آنها را به شدت مهار ناپذیر کرده است.

این چنین بود که جامعه در معرض تحقیر و خشونت مسلمانان چه در کشورهای اسلامی و چه در اروپا و آمریکا، که از تحمیل فرهنگ مسلط غربی، خسارت دیده بود، شروع به مقابله کرد و چون ابزاری برای مقابله نداشت و اگر داشت، یا آن را تشخیص نمی‌داد یا از آن درست استفاده نمی‌کرد. بدین ترتیب، مجبور به مبارزه‌ با سلاحی شد که وضعیت را بدتر کرد، حضور غرب در منطقه را تشدید نمود و بی‌گناهان بسیاری را به کام مرگ فرستاد.

داعش، بوکوحرام، القاعده و همه گروه‌های خرد و کلان تروریستی، معلول همین حضور کشورهای قدرتمند در منطقه، عدم تشخیص مسیر و ایدئولوژی صحیح مبارزه و افتادن به دام افراط‌گرایی است. فرهنگ وارداتیِ اجباری و تحقیر در کشور‌های اروپایی، وصلت ناموفق فرهنگی را به دنبال داشت و سبب دوگانگی شخصیت افراد و جوامع تحقیر شده، گردید. آنها نه مسلمان واقعی بودند (چون به اسلام و الزامات آن پایبند نبودند) و نه اجازه داشتند یک اروپایی و آمریکایی واقعی شوند؛ لذا این افراد گروه‌ها، هم از اسلام رانده شدند و هم نسبت به غرب بدبین شدند و هر دو را دشمن خود توصیف کرده و با تروریسم، سعی در انتقام داشته و دارند. این جریان، واکنشی در مقابل تعقل و خردگرایی نیست، (چون به اهمیت و ارزش پیوندهای فرهنگی و رشد و غنای ناشی از آن ایمان دارد)؛ بلکه جریانی برای بازیابی هویتی خویش در مقابل موج یک شکل‌سازی فرهنگی است.

این امر خشن و مذموم، نتیجه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی است. به همین دلیل است که باید گفت داعش و گروه‌های امثال آن محصول فرهنگ وارداتی غرب و تحمیل آن به جوامع اسلامی است. در میان گروه‌های تروریستی، داعش به دلیل سطح خشونت و استفاده حرفه‌ای از رسانه، شهره شده است. اما هستند گروه‌های دیگری نیز که مانند داعش فکر و عمل می‌کنند و اتفاقا اکنون با آغاز موج بازگشت به اروپا، به تهدیدی جدی برای این قاره تبدیل شده‌اند. آنها از اروپا به خاورمیانه صادر شدند تا جنگ و تروریسم از قاره سبز دور شود. اما اکنون، آنها می‌خواهند به کشورهای اروپایی خود بازگردند. با این تفاوت مهم که اکنون سابقه و توانایی جنگ چریکی و عملیات تروریستی را نیز در کارنامه خود دارند. به همین دلیل، اروپا از پذیرش اعضای زندانی داعش و دیگر گروه‌های چپ‌گرا و انترناسیونالیست، سر باز می‌زند.

یکی از گروه‌های چپ‌گرا که اتفاقا در اروپا حضور گسترده دارد، پ.ک.ک است. این گروه که در سوریه، نیروهای رانده شده از سرمایه‌داری غربی (انترناسیونالیست‌های چپ‌گرا را در قالب ایدئولوژی کمونیستی و سوسیالیستی خود) جذب کرده بود، برای تامین مالی اقدامات مسلحانه خود ناچار است در اروپا دست به اقدامات غیرقانونی بزند. در واقع اروپا اکنون هم با تهدید بازگشت این افراد از جنگ روبروست و هم باید با اقدامات غیرنظامی ولی خطرناک آنها در خاک خود مقابله کند. هسته‌های کوچک داعش (گرگ‌های تنها) و چپ‌گرایان خسته از جنگ، قصد بازگشت دارند ولی اروپا آنان را پس خواهد زد.

در این میان، پ.ک.ک برای تامین مالی خود و فعالیت‌های مسلحانه در سوریه، عراق، ترکیه و ایران، باید به سراغ حوزه‌‎های جدید مانند پولشویی می‌رفت که امنیت مالی و سیاسی اروپا را تهدید می‌کند. از آنجا که این گروه تروریستی در لیست سیاه قرار دارد، از طریق عادی امکان جمع‌آوری کمک مالی به نفع خود را ندارد. به همین دلیل، برای تامین منابع مالی خود باید به سراغ پولشویی و پول کثیف برود. منابع عمده در این خصوص، قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، اخاذی و پولشویی هستند. آلمان به طور ویژه به دلیل حضور اتباع ترکیه و کردها از این ماجرا احساس خطر می‌کند. درگیری‌‎هایی خونینی طی سال‌های گذشته میان هواداران پ.ک.ک و حامیان ترکیه انجام شده است که امنیت عمومی آلمان و اروپا را به خطر انداخته است.

با توجه به نقش پ.ک.ک در امنیت‌زدایی از اروپا و به ویژه آلمان و فعالیت جدی و سازمان‌یافته و البته شبکه‌ای و سلولی آن در قاچاق، توزیع و تجارت مواد مخدر، قاچاق انسان و فعالیت‌های مالی غیرقانونی و پولشویی، دولت آلمان رویکردهای سخت‌گیرانه‌ای علیه این فرقه مافیایی اتخاذ کرده و پ.ک.ک را به خشونت‌طلبی متهم کرده است. سازمان اطلاعات داخلی آلمان نیز به صورت جدی بر سازمانهای کردی فعال در آلمان، متمرکز شده است و پ.ک.ک را به عنوان یک تهدید جدی علیه امنیت ملی این کشور ارزیابی می‌کند.

به طور کلی، اروپا با رویکردهای چپ‌گرای رادیکال که با خشونت، در پی دستیابی به اهداف خود هستند، مشکل داشته و به همین دلیل پ.ک.ک را یک تهدید قلمداد می‌کند. میزان درگیری پ.ک.ک در فعالیت‌های پولشویی، تخریب اموال عمومی و…، باعث شده است که آلمان نیز از این گروه احساس خطر کند. گروه‌های رادیکال مانند پ.ک.ک به یک چالش عمده‌ی امنیتی برای اروپا تبدیل شده‌اند. در واقع تفاوت آنها با داعش و القاعده، صرفا در ایدئولوژی است.

باید با دقت هرچه بیشتر به این تحلیل امنیتی- نظامی توجه کرد که اروپا و آمریکا، در یک همکاری مشترک و در قالب پروژه محرمانه، با ایجاد و حمایت از داعش و سایر گروه‌های تندرو و تروریستی و البته گسیل آنها به سوریه، هم در پی اهداف و منافع راهبردی خود بودند، هم سرنگونی دولت سوریه را دنبال می‌کردند و هم با ایجاد جنگ در غرب آسیا، افراد و اعضای گروه‌های خشن را به جان هم انداختند تا این افراد در یک نزاع جدی، از بین بروند و توان این گروه‌ها، کاهش یابد. پ.ک.ک و داعش و سایر گروه‌ها در سوریه حضور پیدا کردند و با یکدیگر وارد جنگ شدند و هزینه را مردم منطقه پرداخت کردند.

حالا با ثبات بیشتر در سوریه و پیروزی دولت و ارتش این کشور، این گروه‌ها به خانه باز می‌‎گردند؛ اعضای آنها از دید دولت‌های اروپایی و آمریکا، اصولا حق شهروندی هم ندارند و به عنوان تروریست، سلب تابعیت شده‌اند. در حالی که پیش از آن، انقلابیون حامی مردم سوریه، توصیف می‌شدند. اکنون تهدید به مرحله فوق العاده حساسی رسیده و اروپا به خوبی خطر پ.ک.ک و هوادارانش را احساس کرده است. زیرا زمانی جریانی مانند پ.ک.ک و زیرمجموعه‌های آن را را در سوریه رشد و توسعه دادند و حالا تروریسم دامن آنها را نیز گرفته است. لذا اکنون برای کنترل آن و کاهش منابع مالی این گروه، وارد عمل شده است. با توجه به تعداد کردهای ساکن آلمان و فعالیت پ.ک.ک در اروپا، به نظر می‌رسد این کشور از ناحیه این فرقه مافیایی، احساس خطر کرده است و با برخوردهای اخیر در مورد تعطیلی برخی دفاتر پوششی پ.ک.ک، سعی در کنترل و محدودسازی رفتار این گروه دارد. به احتمال زیاد این رفتار محدودکننده، تا زمان پروژه بعدی، ادامه خواهد داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا