گفتگو

بهروز صفریان؛ از ایلام تا «پاک» و سفر به دنیای تاریک تروریسم

بهروز صفریان: وقتی وارد گروه پاک شدیم، ابتدا با ما خیلی خوب برخورد کردند. آن‌ها گفتند که می‌توانند از ما پشتیبانی کنند و وعده‌هایی درباره کمک به مردم کُرد به ما دادند

پدیده پیوستن افراد به گروه‌های تروریستی و مسلح، یکی از موضوعات پیچیده و چندبعدی در عرصه علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی به شمار می‌رود. این پدیده نه تنها به دلایل فردی، بلکه به عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز وابسته است. در دنیای امروز، با توجه به تحولات سریع جهانی و ظهور گروه‌های جدید با ایدئولوژی‌های متفاوت، بررسی دلایل و پیامدهای پیوستن افراد به این گروه‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این موضوع می‌تواند به ما کمک کند تا درک بهتری از چالش‌های اجتماعی و سیاسی موجود در جوامع داشته باشیم و راهکارهای مؤثری برای مقابله با این بحران‌ها ارائه دهیم.

در این راستا، بررسی موردی فردی که به گروه تروریستی پاک پیوسته است، می‌تواند به ما در تحلیل دقیق‌تر این پدیده کمک کند. مورد بهروز صفریان، متولد سال ۱۳۵۹ در ایلام، که در یک خانواده متوسط بزرگ شده، نشان‌دهنده افرادی است که تحت تأثیر شرایط اجتماعی و اقتصادی خاص به سمت چنین گروه‌هایی سوق داده می‌شوند. او پس از جدایی از همسرش و عدم توانایی در پرداخت مهریه، با فشارهای روانی و اجتماعی مواجه شد که این وضعیت او را به سمت اتخاذ تصمیمات خطرناک سوق داد. این تصمیم نه تنها ناشی از مشکلات فردی او بلکه نتیجه‌ای از شرایط کلان اجتماعی و اقتصادی موجود در ایران است که بسیاری از جوانان را با چالش‌های جدی مواجه کرده است.

بهروز صفریان پس از آشنایی با گروه پاک از طریق یکی از معاشرین خود، ارتباطاتی را از طریق فضای مجازی برقرار کرد و با هدف مهاجرت به اروپا و پیدا کردن کار، به این گروه پیوست. این روند نشان‌دهنده نقش مهم شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی در جذب افراد به گروه‌های مسلح است. همچنین، خروج غیرمجاز او از کشور و پیوستن به عنوان پیشمرگه به مدت یک سال، تأکیدی بر شرایط بحرانی است که بخشی از جوانان کُرد ایرانی با آن مواجه هستند. او در این مدت آموزش‌هایی را در زمینه‌های مختلف سیاسی، نظامی و زبان دریافت کرده است که نشان‌دهنده تلاش گروه‌های تروریستی برای سازماندهی و تعلیم نیروهای جدید است.

این مصاحبه می‌تواند به ما کمک کند تا بهتر بفهمیم چگونه شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می‌تواند بر انتخاب‌های فردی تأثیر بگذارد و همچنین نقش گروه‌های تروریستی در بهره‌برداری از این شرایط را روشن‌تر کند. شناخت این عوامل می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد راهکارهایی برای پیشگیری از پیوستن جوانان به گروه‌های تروریستی و کاهش آسیب‌های اجتماعی ناشی از آن باشد. گفتنی است بهروز صفریان در سال ۱۴۰۱ به گروه پاک پیوسته و در تاریخ ۶ مرداد ۱۴۰۲ خود را تسلیم نموده است.

لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید که در ایران چه مسیری را طی کردید؟ چه دلایلی باعث شد تا به گروه پاک ملحق شوید؟

بهروز صفریان: من بهروز صفریان هستم، متولد سال ۱۳۵۹ در ایلام. در یک خانواده متوسط و بدون حاشیه بزرگ شدم. تحصیلاتم را تا مقطع دیپلم ادامه دادم و بعد از آن، به دلیل شرایط مالی نامناسب خانواده‌ام، به‌دنبال کار رفتم. پس از اتمام تحصیلات، چندین شغل مختلف را تجربه کردم، اما هیچ‌کدام شرایط مالی مطلوبی برای من به همراه نداشتند. فشارهای اقتصادی و بی‌ثباتی‌های سیاسی در ایران باعث ایجاد تنش‌های زیادی در زندگی‌ام شد. پس از جدایی از همسرم و به دلیل عدم توانایی در پرداخت مهریه، فشارهای روانی و اجتماعی زیادی را متحمل شدم و در نهایت تصمیم گرفتم که از ایران خارج شوم.

چطور با گروه پاک آشنا شدید؟

بهروز صفریان: در تابستان سال ۱۴۰۱، در شرایط سخت مالی و روانی، به‌طور اتفاقی با یکی از آشنایانم که ارتباطاتی با گروه پاک داشت، صحبت کردم. او درباره این گروه و پیشنهاداتش صحبت کرد و برای من بسیار جذاب بود که بشنوم این گروه می‌تواند کمک کند تا به اروپا مهاجرت کنم و زندگی جدیدی بسازم. این فرد که به‌نوعی میانجی بود، از طریق فضای مجازی به من پیشنهاد داد که با آن‌ها ارتباط برقرار کنم و کار پیدا کنم. این پیشنهاد که به‌طور مستقیم به موضوع مهاجرت و پناهندگی اشاره داشت، برای من که در تنگنا بودم، بسیار وسوسه‌انگیز بود. پس از این صحبت‌ها، با یکی از اعضای گروه پاک تماس و از طریق همین فرد تصمیم گرفتم که به اقلیم کردستان عراق بروم. هدف اولیه و اصلی من فرار از شرایط مالی در ایران بود و سپس مهاجرت به اروپا؛ نه عضویت در یک گروه تروریستی و مسلح!

چطور از ایران خارج شدید و به گروه پیوستید؟

بهروز صفریان: در تیرماه ۱۴۰۱، به همراه یکی از دوستانم، به‌صورت غیرقانونی از مرز سردشت به اقلیم کردستان عراق وارد شدیم. شرایط مهاجرت غیرقانونی سخت و پیچیده بود، اما در آن زمان، با توجه به مشکلات زیادی که داشتم، هیچ راه دیگری به ذهنم نمی‌رسید. وقتی وارد اقلیم کردستان شدیم، هیچ مدرک قانونی یا اقامتی نداشتیم و واقعاً بی‌پناه و آواره بودیم. بسیاری از روزها گرسنه و بدون جایی برای خوابیدن بودیم، زیرا تا چند روز ارتباطمان با شخصی که قرار بود ما را به داخل گروه ببرد قطع شده بود. نگران بودیم که بازداشت شویم و به ایران برگردیم! نگران زندان‌های اقلیم هم بودیم. اما چاره‌ای نداشتیم.

در بدو ورود به گروه، چه چیزهایی به شما گفته شد و چه انتظاراتی داشتید؟

بهروز صفریان: وقتی وارد گروه پاک شدیم، ابتدا با ما خیلی خوب برخورد کردند. آن‌ها گفتند که می‌توانند از ما پشتیبانی کنند و وعده‌هایی درباره کمک به مردم کُرد به ما دادند. اما وقتی بیشتر در داخل گروه ماندیم، متوجه شدیم که داستان چیز دیگری است. در ابتدا، دوره‌هایی در زمینه زبان کردی، آموزش‌های سیاسی، نظامی و ورزش به ما داده شد. این دوره‌ها بسیار سخت و طاقت‌فرسا بودند، ولی چون هیچ انتخاب دیگری نداشتم، مجبور شدم ادامه دهم. در ابتدا، من دوره‌های مختلف آموزشی نظامی و سیاسی را گذراندم. این آموزش‌ها شامل نحوه استفاده از اسلحه، حرکات نظامی و اصول ایدئولوژی گروه بود. همچنین، زبان کردی را نیز یاد گرفتم. اما باید بگویم که هیچ‌کدام از این آموزش‌ها من را به ایدئولوژی گروه نزدیک نکرد. به‌عنوان پیشمرگه، مسئولیت‌های متنوعی داشتم. بخشی از زمان من صرف نگهبانی می‌شد و در کنار آن، بعضی اوقات به‌عنوان نیروی عملیاتی به مناطق مختلف می‌رفتم و در عملیات‌های گروه شرکت می‌کردم. اما باید تأکید کنم که این عملیات‌ها واقعی نبودند؛ بیشتر تمریناتی بودند برای آماده‌سازی در برابر دشمن فرضی.

چه زمانی تصمیم به خروج از گروه گرفتید و واکنش گروه چه بود؟

بهروز صفریان: بعد از گذشت حدود یک سال از پیوستن به گروه پاک، فشار روحی و روانی زیادی را تحمل کردم که به‌تدریج به یک بحران عمیق تبدیل شد. روزهای اولیه ورودم به این گروه، با هیجان و امید به تغییر شروع شده بود، اما به‌زودی متوجه شدم که واقعیت‌ها بسیار متفاوت از آنچه تصور می‌کردم، هستند. شرایط درون گروه به‌شدت سخت و بسته بود و هر روز بر شدت فشارها افزوده می‌شد. زندگی روزمره‌ام در این گروه شامل تمرینات نظامی، جلسات ایدئولوژیک و نگهبانی‌های بی‌پایان بود. هر یک از این فعالیت‌ها به نوعی به من یادآوری می‌کرد که در یک تله گرفتار شده‌ام. احساس می‌کردم که دیگر هیچ راه فراری وجود ندارد و هر روز بیشتر از دیروز در این وضعیت غرق می‌شوم. رفتار رهبران گروه بسیار سخت‌گیرانه بود و کوچک‌ترین نشانه‌ای از عدم رضایت یا مخالفت با دستورات، بلافاصله با واکنش‌های شدید و تنبیه‌های سخت روبرو می‌شد. امکانات زندگی وجود نداشت! خبری از کار و اروپا و درآمد هم نبود! رسما به مزدور یک گروه مسلح تبدیل شده بودم.

در این شرایط، من چندین بار درخواست کردم که از گروه خارج شوم. هر بار با دلی پر از امید به این درخواست می‌پرداختم، اما پاسخ‌هایی که دریافت می‌کردم، نه تنها من را ناامید می‌کرد، بلکه احساس می‌کردم که بیشتر در چنگال این گروه گرفتار شده‌ام. رهبران گروه به من گفتند که هرگونه درخواست برای خروج، به‌عنوان خیانت تلقی می‌شود و عواقب سنگینی خواهد داشت. این تهدیدها و فشارها باعث شد تا احساس تنهایی و ناامیدی عمیق‌تری کنم.

با گذشت زمان و افزایش فشارها، متوجه شدم دیگر نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم. به همین دلیل، پس از مدت‌ها تفکر و مقاومت در برابر ترس‌هایم، در نهایت تصمیم گرفتم که خودم را تسلیم کنم. این تصمیم برای من بسیار دشوار بود، زیرا می‌دانستم که ممکن است عواقب سنگینی داشته باشد، اما دیگر نمی‌توانستم زندگی در آن شرایط سخت را ادامه دهم. در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، به‌طور رسمی خودم را تسلیم نیروهای امنیتی اقلیم کردستان کردم. لحظه‌ای که وارد پایگاه آن‌ها شدم، احساس آزادی و رهایی را تجربه کردم. با وجود ترس از ناشناخته‌ها، می‌دانستم که این اقدام آخرین تلاش من برای فرار از تله‌ای بود که سال‌ها در آن گرفتار شده بودم. اکنون دیگر فقط امید داشتم که بتوانم دوباره زندگی عادی و آرامی را آغاز کنم.

بعد از تسلیم شدن، چه اتفاقاتی برای شما افتاد؟

بهروز صفریان: پس از تسلیم شدن، به مدت چند هفته تحت بازجویی قرار گرفتم. در این مدت با شکنجه‌های فیزیکی و روانی مواجه شدم و تحت فشار بودم تا اعتراف کنم که جاسوس هستم. اما من همیشه حقیقت را گفتم و تأکید کردم که فقط به‌خاطر مشکلات زندگی وارد این گروه شدم و هیچ وابستگی ایدئولوژیک به آن نداشتم. خوشبختانه بعد از مدتی، پرونده‌ام بررسی شد و قاضی پس از بررسی مدارک، من را تبرئه کرد.

چطور به ایران برگشتید و چه برخوردی با شما داشتند؟

بهروز صفریان: پس از آزاد شدن، با کمک کنسولگری ایران در سلیمانیه، توانستم مراحل بازگشت به کشور را طی کنم. در ایران، برخورد مسئولان محترمانه و حرفه‌ای بود. چند جلسه برای بررسی سوابق و ثبت اطلاعات داشتم، اما هیچ برخورد خصمانه‌ای با من نشد. بعد از اتمام مراحل قانونی، به ایلام برگشتم و حالا در تلاش هستم تا زندگی جدیدی را شروع کنم.

چه پیامی برای جوانان دارید که ممکن است مثل شما فریب بخورند؟

بهروز صفریان: پیام من به تمام جوانانی که ممکن است در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی قرار بگیرند این است که هرگز تحت تأثیر وعده‌های فریبنده گروه‌های مسلح و تروریستی قرار نگیرند. این گروه‌ها از فقر، ناامیدی و بی‌پناهی مردم سوءاستفاده می‌کنند و تنها چیزی که از این مسیر نصیبشان می‌شود، درد، رنج و بی‌خانمانی بیشتر است. من نه سیاسی بودم و نه خواسته‌ای از جنگ داشتم، اما این گروه‌ها از افرادی مثل من بهره‌برداری می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا